• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : عشق و جنون
  • نظرات : 0 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + دکي جون 
    همون ماجرايي عجيب که انها که دوستشان ميداريم دوستمان نميدارند و انهاي که ما را دوست ميدارند ما دوستشان نميداريم ... و از همه سخت تر وقتي است که بحث وصال است ويکي از عقل مي بافد و ديگري در عشق غوطه مي خورد... شايد من ترجيح ميدادم مثله محبوبه ديوانگي و جنون را تجربه کنم تا اينکه زور عقلم به انتخاب نرسد
    ادم بايد عاشق هم که ميشود تا تهش برو افرين محبوبه
    پاسخ

    آفرين بر محبوبه و بيچاره محبوبه :(
    + سعاد 
    فهميدن بعضي چيزا خيلي سخته
    تا خودت امتحان نکرده باشي زجرشو نکشيده باشي حرف زدن ازش کار عبثيه.اما خب عشق که منطق سرش نميشه ميشه؟
    اگر غير از اين بود که نام ديگري داشت
    پاسخ

    غير از اين بود که نام ديگري داشت
    + سعاد 
    سلام ف الف عزيزم
    چند وقتيه که نيمدم بخونمت و ناخوش بودم
    الانم اومد برات کامنت شب يلدا بزارم و بعدا" سرفرصت و با حوصله بخونمت

    اندوهت را به برگها بسپار!
    واپسين روزهاي پاييزت بخير، دوست چهارفصل من!
    يلدايت پر از مهرباني

    پاسخ

    سلام خواهرم، بهتر باشي انشاء الله، يکي دو روز پيش به وبتون سر زدم، بروز نشده بوديد. سپاس خواهرم، اميد که خوش گذشته باشد و زين پس نيز خوش بگذرد بر شما...
    سلام
    قربان بروم حکمت و امتحان خدا را
    پاسخ

    عليکم سلام، بلي - جايي حکمت، گاهي امتحان...
    سلام عجب ماجراهايي نميدونم چي بگم ان همه اصرار و اين همه نه يه شوخي کوچولو چه تند تند اين محمد آقا شغل عوض ميکرده بابا يکم از اين کاراشو ميداد به من بيکار
    خب فرشته که دوستش نداشته چرا ديگه براش شرط ميذاشته خيلي بده آدم يکي رو نخواد و هي اصرار به خواستن اون طرف بشه و برعکس ماجراي دوم آدم يکي رو بخواد و نشه هر دوسوش دردناکه
    پاسخ

    سلام خواهرم، البته آنچه را که شما در پنج دقيقه خوانديد، در پنج سال گذشته، چون همه با فرشته حرف مي زدند تا راضي بشه و جواب مثبت بده، فرشته هم سعي مي کرده باهاش کنار بياد يکي يکي مواردي که دوست نداشته را اعلام کرده شايد بعد از تغيير نتيجه عوض بشه، و نميشد! :) خوبي ماجراي اول اينه که هيچ فريبي در کار نبود، خواستني بود و تلاش براي رسيدن، نخواستن و مقاومت (فرشته در اين خواستن نقشي نداشت، يعني دختر پسر را فريب نداد و چند صباح بعد خود را کنار بکشد) اما ماجراي دوم فريب بود، دزدي! دل دختري را دزديدن و چند صباحي بهره بردن و پس از آن عاقل شدن، بچه ي خوب بابا و مامان شدن! هر بار که به محبوبه مي انديشم برايش متاثر مي شوم، دخترک با دلش بسيار صادق بود، صادقانه خواست، نمي توانست بپذيرد که صادقانه خواسته نشده... او همچنان عاشق ماند... از ديد من محبوبه در روياي عاشقانه ي خود زيست، اگر چه به ظاهر مُرد... سخت است فهميدن محبوبه... سخت...
    سلام.
    به نظرم يه جورايي گم بود که منظورتون از نوشتن اين مطلب چي بود.
    دست به قلمتون خوبه البته به نظرم هنوز جاي کار دارين.
    جواب سوالتون رو توي کتاب جاذبه و دافعه علي شهيد مطهري خوندم. "اثر عشق از لحاظ روحي در جهت عمران و آبادي روح است و از لحاظ بدني در جهت گداختن و خرابي. اثر عشق در بدن درست عکس روح است"
    پس ميشه گفت خاصيت عشق غمگين بودنه.
    پاسخ

    سلام. چندي پيش به همين موضوع فکر کردم، جسم، روح، عشق، غم...سخن شهيد مطهري را نوشته ايد: "اثر عشق از لحاظ روحي در جهت عمران و آبادي روح است و از لحاظ بدني در جهت گداختن و خرابي. اثر عشق در بدن درست عکس روح است"و پس از آن گفته ايد: پس ميشه گفت خاصيت عشق غمگين بودنه.بنده موافقم با سخن شهيد، اما معترض ام به فرمايش شماخاصيت عشق، اگر که عشق باشد غم نخواهد بود.عشق هاي صادقانه، عاشق هاي واقعي، شاداند و شاد مي مانند. عاشق مي مانند.عشق هايي که سهم يکي غم مي شود، يک جاي کارش ميلنگد...شيرين و فرهاد با وجود عشق صادقانه ي فرهاد، سهم هم نبودند. اما شيرين و خسرو اگر چه خسرو صداقت فرهاد را نداشت ليکن متعلق به يکديگر بودند و عاشق ماندند...اما اينکه روح تحت تاثير جسم است يا جسم تحت تاثير روح! همچنان برايم حل نشده...غمي که در اين عشق ها مي بينيم ناشي از همين مسئله است...
    ممنون از سعه صدرتون
    پاسخ

    سلام، خواهش مي کنم
    اين طبيعي است انسان وقتي خواسته اي داشته باشد و نشود مسر مي شود و انساني اگر عقيده اي را گفت و نپذيرفتند لجوج ميشود متاسفانه کسي درست اين موضوع را مديريت نکرده يا دختر و پسر بسيار لجوج بوده اند مورد اول بايستي فاصله مي گرفت البته بايستي مي رفت حرفهاش را ميزد و ميگفت چون من تو را دوست دارم شما وقتي مي گويي نه من به نظر شما احترام مي گذارم اگر تصميمتان عوض شد به من خبر بديد مطمئنا زودتر نتيجه مي گرفت از راهي که خودش رفته انساني که که نظر ديگري احترام نظاره در اصل عاشق منيت خودشه اصولا بچه هاي يتيم با عشقشون دنياييي ميسازند و خراب شدن اين دنيا را مرگ خودشون مي دونند
    مورد دوم هم دختر راه اشتباه رفته و پسر هم مردم محکمي نبوده
    پاسخ

    همينطوره، در ماجراي اول، به نظر ما هم اصرار اشتباه بوده، يکي دو مرتبه با پسر حرف زدم و سعي کردم بهش بگم کارش اشتباهه، صحبت هايم در تغيير تصميم پسر فايده بخش نبود، اما پي بردم که دختر تصميم درستي گرفته است. اما مورد دوم: دختر قطعاً اشتباه کرده، چرا که او در اين بين تنها صداقت خودش را مي ديد و نمي خواست قبول کند که حسين از ابتدا با وي صادق نبوده، و پسر تنها مرد محکم نه! بلکه بلانسبت شما و ديگر خوانندگان نامرد بوده! چرا که با دختر ارتباط برقرار کرده، دلش را مي ربايد و... اينجا محکم نبوده و سريع تغيير موضع مي دهد، خانواده اش را متقائد نمي کند که محبوبه انتخاب اوست، او بوده که محبوبه را عاشق کرده، اينجا پسر عاقل شده و محبوبه را ترک مي کند.... اين عين نامردي ست که قلب دختري را بربايي و رهايش کني... قابل بخشش نيست. بارها و به خيلي ها گفته ام که تا دختران عاقل اند، پسران عاشق! دختر که عاشق شد، پسر عاقل مي شود... واي بر اين دست مردان...
    سلام
    پاسخ

    سلام، متشکرم، منظورم به طور کلي بود، منظور اينکه خوب است به طور کلي کليه دبيران اين نکته را نيز در پيامشان جا دهند و بفرمايند که پست انتخابي در کدام ستون قرار گرفت. تحليل دارم، تحليلي بس طولاني در ذهن دارم، نمي شود که نوشت... لذا تحليل و نتيجه را واگذار کردم به خواننده. نگاه من همان است که ذيل يکي از کامنت هايتان نوشتم. نفس، هوس، عدم ترس از خدا، ضعف ايمان، من انديشي! خودخواهي، man بودن... امثال محبوبه و يا آدل هوگو دچار فريب شدند. فريب شخصي بوالهوس... اگر چه انتخاب و صداقت شان با خودشان داراي ارزش و احترام است... کاش کسي بهشان خط مي داد... ماجراي خانم گوهرشاد برايم واقعا جالب است... اين است که مي گويد من از تو رسيدم به باور تو، از خانم گوهرشاد، به خداي گوهر آفرين رسيدن... کاش کسي امثال محبوبه و آدل را به اين سمت سوق مي داد...
    امان از اين عشق :(
    پاسخ

    امان از نفس و هوس! :(
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ جمعه 29 آذر 92 نوشته (عشق و جنون) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    پاسخ

    سلام و سپاس، بزرگوار بهتر نيست ستوني که مطلب در آن قرار مي گيرد را هم اعلام بفرماييد؟
    چقدر خوندن قلمت سخت بود...البته ايراد از شما نبود به خاطراينکه من به اين سبک نوشتن عادت ندارم...
    فکر ميکنم عشق در فرهنگ ما همون جنون و شيدايي شناخته شده که اصلا درست نيست بلکه عشق واقعي با علاقه شروع ميشه بااعتماد مستحکم ميشه وبا محبت هم استمرار پيدا ميکنه هرچند عقل من خيلي به اين مسائل قدنميده ولي نظر من اين بود به هر حال
    پاسخ

    عقل منم قد نميده خواهر، قلم خاصي ندارم که. خيلي ساده و مبتدي :)
    جالب بود
    پاسخ

    سلام و ممنون
    بعضي عشقها عين آذرخش مي افته به زندگي و از دم مي سوزونه. اما به نظر من اين خاصيت عشق نيست بلگه خاصيت درخت وجودي اون عاشقه که آتش عشقو به جون مي خره حتي به قيمت جنون
    پاسخ

    آفرين... خاصيت درخت وجودي اون عاشقه / اينو قبول دارم
    + عمه 
    معمولا هرچقدر کشش نباشد شيدايي بيشترميشود کما اينکه اونايي که بلافاصله بعداز عاشق شدن بوصال ميرسند به لحظه اي فارغ از عشق ميشونددادگاههاي خانواده پراست از اين مجنونان وارهيده ازعشق.عشق طوفان است .امادوست داشتن نسيم ملايم صبحگاه بهاران
    پاسخ

    دوست داشتن بهتر از عاشق بودن است. اين حرف را قبول دارم، اما دادگاه ها... عاشق نبودند! هوس بوده است نه عشق... عاشق باشي و به معشوق برسي تا آخر عاشق مي ماني... البته به شرط عشق نه هوس...
       1   2      >