• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : عشق و جنون
  • نظرات : 0 خصوصي ، 19 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    + من 
    يه گريز هم به زندگي آدل هوگو (دختر ويکتور هوگو) مي زدي...

    مردهايي که دخترها را عاشق مي کنند و بعد رها، را بايد گردن زد...
    پاسخ

    زندگي آدل هوگو برايم بسيار جالب بود، غم انگيز و تاسف برانگيز و در عين حال زيبا... نخوانده و نديده بودم که دختري عاشق باشد. تا بود و ديده بودم و شنيده بودم پسر عاشق بود. البته انگشت شمار دختر هم بود، اما اين چنين شيدايي که آدل داشته را نشنيده بودم. چه سري ست که امثال "آلبرت پينسون" و "حسين" و ... افرادي بوالهوس هستند و عشق هايشان پوشالي و خيالي؟ عجيب است که تنها هوس است و غريزه و ... جاي بسي تاسف! / اگر بنا به گردن زدن باشد که از همين ايران خودمان بايد بيش از نيم را گردن زد! ديگر کسي عبرت هم نمي گيرد که چند نمونه را به جهت عبرت گردن زنند، چاره چيست؟ بگوييم همه را گردن زنند؟ :)
    عمه ي خوبم، ميداني؟ دارم فکر مي کنم که: باورشان زيباست، اگر چه دردناک، اگر چه غمناک، اگر چه نابود کننده...
    باورشان اما زيباست. باور عاشقانه يشان زيباست. عاشقان تنها زيبايي مي بينند. همه چيز در نظرشان زيباست...
    با اين باور زندگي مي کنند، لحظه هاشان سپري مي شود در همين رويا و باور...
    همين هايي که مذمتشان مي کنيم، همين هايي که خانواده هايشان به نظرشان آبروي اجتماعيشان لطمه ديده بود، باورشان به واقع زيباست...
    منتها نه براي امروز، فردا زيباست، وقتي که قصه شود و نوشته شود در کتاب ها، مثل شيرين، فرهاد، خسرو... ليلي و مجنون و ذوليخا...
    آري امروز مورد مذمت است، وقتي قصه شد قشنگ مي شود...
    اما بعيد است که اين روزها قصه اي و کتابي در کار باشد، امثال محمد و محبوبه شايد هرگز قصه هم نشوند...
    عشقشان دردناک تر از شيرين و خسرو و فرهاد مي شود! اينها در تاريخ هم ديده نمي شوند :(
    چه غم انگيز ...
    + عمه 
    سلام.عزيزم من مورد اول را درنزديکانم دارم اين آقا حتي اگرموفق به وصلت هم بشود اين دختربرايش زن نميشود ممکنست حتي 4تابچه هم بياورداماعلاقه هرگز نميتواندداشته باشد...دختران معمو لا همون نگاه اول اگرجذب نشوندمحالست تن به خواست مردبدهندمنکه نديدم.
    پاسخ

    سلام عمه ي خوبم... قصه ي محمد و فرشته ظاهراً روزهاي فروغش را سپري مي کند. محمد ابتدا ناپدري مهربان و مدتي بعد مادرش را از دست داد. تنها يک خواهر متاهل دارد. 5 سالي هم هست که در انتظار فرشته است و ديگر نااميد شده... او نيز در افسردگي به سر مي برد. بعيد است وصلتي در کار باشد. امروز زنگ زدم به فرشته تا قصه را برايم تعريف کند، مبادا اشتباه بنويسم، گفت: اصلاً حاضر نيست به اين ماجرا بيانديشد. فرشته و مادرش هم در اين ماجرا روابطشان تيره و تار شد. از آنجايي که محمد پسري بود موجه و شرايطي ايده آل داشت، مورد تاييد خانواده ي دختر بود. به همين دليل به دخترشان زياد اصرار کردند تا قبول کند و نتيجه نداشت... به عقيده ي من حتي اگر به ازدواج ختم شود عمر تاهلشان کمتر از چند ماه است، فرشته و محمد اصلاً همفکر نيستند... اصلاً ... نمي دانم چرا پسر اين دختر را اين قدر دوست دارد... عشق است ديگر، عشق دليل نمي خواهد، جنون لازم است علي الظاهر / اگر چه که هم دختر دختر خوبي ست هم پسر... اما آنها به يکديگر تعلق ندارند... :) بلي دختران شرايطي خاص لازم دارند براي جذب شدن... و بيچاره محبوبه که جذب شد! چرا سهم يکي از طرفين عاشقي غم است؟
     <      1   2