• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : عشق و جنون
  • نظرات : 0 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    اين طبيعي است انسان وقتي خواسته اي داشته باشد و نشود مسر مي شود و انساني اگر عقيده اي را گفت و نپذيرفتند لجوج ميشود متاسفانه کسي درست اين موضوع را مديريت نکرده يا دختر و پسر بسيار لجوج بوده اند مورد اول بايستي فاصله مي گرفت البته بايستي مي رفت حرفهاش را ميزد و ميگفت چون من تو را دوست دارم شما وقتي مي گويي نه من به نظر شما احترام مي گذارم اگر تصميمتان عوض شد به من خبر بديد مطمئنا زودتر نتيجه مي گرفت از راهي که خودش رفته انساني که که نظر ديگري احترام نظاره در اصل عاشق منيت خودشه اصولا بچه هاي يتيم با عشقشون دنياييي ميسازند و خراب شدن اين دنيا را مرگ خودشون مي دونند
    مورد دوم هم دختر راه اشتباه رفته و پسر هم مردم محکمي نبوده
    پاسخ

    همينطوره، در ماجراي اول، به نظر ما هم اصرار اشتباه بوده، يکي دو مرتبه با پسر حرف زدم و سعي کردم بهش بگم کارش اشتباهه، صحبت هايم در تغيير تصميم پسر فايده بخش نبود، اما پي بردم که دختر تصميم درستي گرفته است. اما مورد دوم: دختر قطعاً اشتباه کرده، چرا که او در اين بين تنها صداقت خودش را مي ديد و نمي خواست قبول کند که حسين از ابتدا با وي صادق نبوده، و پسر تنها مرد محکم نه! بلکه بلانسبت شما و ديگر خوانندگان نامرد بوده! چرا که با دختر ارتباط برقرار کرده، دلش را مي ربايد و... اينجا محکم نبوده و سريع تغيير موضع مي دهد، خانواده اش را متقائد نمي کند که محبوبه انتخاب اوست، او بوده که محبوبه را عاشق کرده، اينجا پسر عاقل شده و محبوبه را ترک مي کند.... اين عين نامردي ست که قلب دختري را بربايي و رهايش کني... قابل بخشش نيست. بارها و به خيلي ها گفته ام که تا دختران عاقل اند، پسران عاشق! دختر که عاشق شد، پسر عاقل مي شود... واي بر اين دست مردان...