• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : سرعت و وحشت
  • نظرات : 0 خصوصي ، 17 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    سلام تازه سگاش خيلي هم شهري بودن يکي از اين چهارده از يه خيابون فرعي ديگه اومد اون 13تا قبليه وايسادن تا اين اومد بعد خيلي با کلاس از خيابون رد شدند خيلي کارشون درست بود فک کنم خارجکي بودن
    پاسخ

    :دي
    سلام ممون از لينکايي که بهم دادي والا منم سگ ديدم اما بهم کاري نداشتن 14تا سگ ولگرد بودن که بدون اينکه با من کاري داشته باشن راهشونو گرفتنو رفتن ولي خدايي خيلي وحشتناک بوده به به عجب نونو عشقي
    پاسخ

    خواهش مي کنم، چه سگ هاي با فرهنگي :دي

    خدا بچه هاي خواهر و برادرتو واست نگه داره، راست گفتي ذات هرکس تو بچگي مشخص ميشه.


    پاسخ

    ممنون، آمين، خدا به خانواده شما هم سلامتي بده ... :)
    + somayeh 
    ey elahi... Nemiduni chegha narahat shodam man ham in tajrobe ro daram vali ye dune bud na ye galle ba in ke bardar budam ba sorate bisabeghiee midawidam ey baba ksash ye ruz biam bebinam hamash az shadi neweshte bashi ishalle be hamin zudiha be khatere vojude abjie golet hezar bar shokre khoda rasti pas mamanetun ku?bebakhshid fozulimo
    پاسخ

    سلام خواهر خوبم، ممنون از مهربونيت... انشاء الله در مورد مامان هم مي نويسم :)
    + کزت بانو 
    اولي وحشتناک ! دويومي زيبايکي از بوسها مال خواهرجانتون بودا!
    پاسخ

    دقيقاً اولي وحشتناک، دومي زيبا :) ممنون خواهر خوبم، خيلي ممنون از لطفت و مهربونيت ... خواهرم هم تشکر کردند و سلام دارند خدمتتون :)
    سلام. خوبي خواهر گلم؟ ببخش که دير به دير سر مي زنم ....
    چه روز سختي بودا! خدا خواهر گلتو حفظ کنه.. براي خودتم آرزوي سلامتي و آرامش دارم عزيزم


    پاسخ

    سلام خواهر نرگس، خواهش ميکنم ... بله خيلي سخت، ممنون، خدا ايشالا به خانواده ي شما هم سلامتي بده :)
    وبلاگ زيبايي داريد عزيزم...
    پاسخ

    سلام، و سپاس
    + نجفي 
    در مورد سگ همون طور كه در نظر قبلي (پست نان و عشق) گفتم، سگها يك محيط تملكي دارن كه اگه به مرز (دايره دورشون حدود فك ميكنم 5 تا 10 متري) اون محيط دايره برسي واق واق ميكنن براي هشدار (دقيقا سگ گله هم همين كار رو براي نگهباني گله گوسفندها ميكنه) و بعد اگر بازم نزديك بيشي (مثلا مسيرت اون طرف دايره است) مطمئن باش بهت حمله ميكنن و گازت ميگيرن...
    اما اگر صداي واق واق كردن و حواست رو به دايره جمع كني، ميتوني از كمي دورتر دايره رو دور بزني بري اونطرفش.... به همين سادگي...
    البته ندونستن اين موضوع ميتونه باعث تنش بيشتر شما با سگ و شايد حمله اون بشه...
    شما فكر نكن چون به اتوبان رسيدي اونها رفتند و حتي واق واق هم نميكنن، دليلش اينه كه شما از مرزمحيط تملك اونها خارج شديد... همين، اونها هم برگشتن دوباره به مركز دايره نگهباني شون.

    پاسخ

    بزرگوار اين مورد فرق داشت ... و البته ممکن هم هست هيمن طور باشه که شما مي گيد :)
    lسلام من اون کامنت و قبل از اينکه اين پستتون رو بخونم گذاشتم و ديدم که چه خوب که همون نان و عشق تو زندگيه شما هست
    خدارا شکر
    برا اين اتفاقي هم که براتون افتاد کاملا" درکتون ميکنم آخه منم از عروسي اومده بودم و کفش پاشنه دار و لباس پفي تنم بود و کفشام و وسط خيابون جا گذاشتم و لباسمو دادم بالا که راحت تر بدوم.عجب خاطره اي رو برام زنده کرديا
    موفق باشي دوست خوبم
    پاسخ

    خيلي ممنون، بله خدا را شکر، عزيزم، خدا را شکر که به خير گذشته، سلامت باشي خواهري، موفقيت شما در زندگي نيز آروزي قلبيه منه :)
    + ثريا 
    اي شيطون پس قضيه اين بود!!
    من فکر کردم الان بحث روانشناسي باز ميشه و طبق معمول من جزء گروه B هستم خخخخخ :)
    راستي نون و عشق شما و خواهرت رو عشق هست :))
    پاسخ

    بعله ديگه قضيه اين بود :) جدي گروه بي هستين؟ تو اينترنت مطلب خونديد يا تست صحيح زديد و بهتون گفتند که بي هستيد؟ خيـــــــلي ممنون خواهر ثريا
    سلام
    ناهار نوش جان :) خوشبختي تون هم مستدام :)
    حس اون فضاي اتوبان و اون گله ي نامرد سخته و خداروشکر که به خير گذشت
    پاسخ

    سلام و سپاس و همچنين :) خيــــــــلي سخت، ايشالا نصيب هيچ کس نشه، بله خدا را شکر ... هزار بار شکر
    سلام.ف.الف عزيزم خيلي سخت بودمنم بودم حتما ازترس بيهوش ميشدم خدابهت قدرت دويدن دادويکي هم بالاخره مرد پيداشد يادت باشه به سک رسيدي فقط بگو صم بکم عميون فهم لايرجعون تاميتوني بخون.من ازگربه سگ وبوقلمون -غاز-خلاصه همه چي بجزسوسک..ميترسم.;کالاجوش منو يادقصه هاي بي بي ومجيدانداخت..انشالله قسمتت بشه کربلا ،اونوقت ساعت 12شب قصدحرم داشته باشي ميبيني سگ بصورت گله چطوري ميان بطرف زائرين
    پاسخ

    سلام عمه خانم، چشم اين آيه را حفظم ولي نمي دونم چرا اون موقع نخوندمش! آره دست اون موتوريه و تاکسيه درد نکنه و ايشالا خدا يه جا دست خودشون و ناموسشون رو بگيره، آخي قصه هاي مجيد و بي بي... خعلي قشنگ بود... انشاءالله... ميدوني عمه خانم ما سال 84 پاسپورت گرفتيم که بريم کربلا و تا امروز قسمتمون نشد که نشد ... حتي مشهد! ميدوني پاسپورتمون مهر آقا را کم داره اجازه نميدند از مرز رد بشيم، دعا کن آقا لايق بدونتمون و پاسپورتمون رو مهر بزنه ... اونوقت ديگه سگ هاي حوالي حرم کاري بهمون ندارند ...
    + منم 

    دوباره حس از بدنم رفت

    تجربه ي روبرويي با سگ خيلي بده، اميدوارم هيچ وقت برام اتفاق نيفته منظورم اين مدلي هست وگرنه منم سگ دنبالم کرده...

    ممنون بابت محبت هات، امروز يه نون و عشق خوشمزه تر درست کن! لطفاً

    پاسخ

    منم اميدوارم هيچ وقت برات اتفاق نيوفته، چشم :) حالا نون و عشق ديروز خوشمزه بود؟

    واي خدا، مرگو به چشم ديدي، خيلي سخته، خدا نصيب هيچکس نکنه، خيلي مواظب باش گلم.

    من دبيرستاني بودم که مورد حمله يه ديوونه قرار گرفتم، حالا کجا؟ تو خيابون پاييني خودمون وقتي از مدرسه برميگشتم حول و حوش ساعت 6 غروب يه روز پاييزي که از بخت بدم هيچ آدمي تو خيابون نبود الا اين ديوونه که اومد و گازم گرفت

    فقط يادمه تو دستم چتر بود که با اون زدم تو سرش و اونم فرار کرد. عين يه حيوون زوزه مي کشيد، خيلي تجربه بدي بود

    پاسخ

    واقعاً خدا نصيب هيچ کس نکنه اونچه را که من روز جمعه تجربه کردم... خواهر سيمرغ، تو کوچه ي ما يه خانواده اي زندگي مي کردند که دو تا از بچه هاشون مشکل رواني داشتند، يکي دختر و ديگري پسر، يه روز با دختر خواهر و برادرم که بچه سال بودند داشتيم مي رفتيم که ديدم همون خانم ديوانه داره به سمت بچه ها ميره، منم سريع صداش زدم و گفتم چيکار داري، برو کنار، برو خونتون... عاقا چشمتون روز بد نبينه که بچه ها را ول کرد و خودمو چسبيد :(( حالا منم دارم تلاش ميکنم که هم بچه ها را نجات بدم هم خودم گرفتارش نشم، جذبه و ترس اينا هم که فايده نداشت، چنگ انداخته بود چادر من رو مثلا ميخواست منو بزنه، تا اون موقع مادرش اومد کلي کتکش زد و بعدم کشون کشون بردش خونه .... خيـــــــــــلي زياد دلم براش سوخت، خيـــــــــلي ... گناه داشت، او اگر عقل داشت اين کار را نمي کرد، يعني حکمت اين چيزا چيه که خدا به يکي يه نعمتي را ميده به يکي نميده؟ من واقعاً دلم ريش ريش ميشه براي اين صحنه هايي که مي بينم... آها يه چيز ديگه، اونجا که اون دختر ميخواست منو بزنه دختر برادرم پا را گذاشت به فرار و حالا بدو کي ندو، ولي دختر خواهرم ايستاد کنارم و سعي کرد منو نجات بده... اين خيلي قشنگ بود، اگر چه هر دوي اونها بچه بودند و ازشون هيچ انتظاري جز فرار نداشتم، اما شخصيت هر کسي از بچگي مشخص و معلومه... قبول داري؟ من عاشق هر دوشونم هم دختر خواهرم، هم دختر برادرم...

    آخي نوش جان، خدا واسه همديگه نگهتون داره

    پسر يکي از دوستان ما هم يه طلبه جوون و غريب تو قمه که البته چندسالي هست که ازدواج کرده و ديگه غريب نيست.

    يادمه يه بار واسه مامانش تعريف مي کرد که اوايل ازدواجشون بوده و پولش ته کشيده بود. يه شب واسه شام يه بسته پفک داشتند که نشستند و دوتايي باهم به عنوان شام خوردنش. به قول شما: نون و عشق يا همون پفک و عشق

    پاسخ

    پفک و عشق هم خوشمزه اس، من دوست دارم :دي / يه دوستي دارم که اون دوستم يه دوستي داره تعريف مي کرد مي گفت دوستش تازگي ازدواج کرده و خلاصه موقعيت زندگي جالبي ندارند، مثلا اينکه رو پيکنيک غذا درست مي کنند، رو روفرشي زندگي مي کنند و ... آقاي خونه طلبه ي جواني بود و وضعيت اقتصادي خوبي نداره، دختر هم ظاهرا جهيزيه نداشته، ولي وقتي من اين دوست دوستم را ديدم، ديدم که چقدر خوشبخت اند، بدون هيچ جشني و مهماني و حتي سفري ازدواج کرده بودند و حتي خريد عروسي هم نداشتند، همه ي خريدشان براي عروسي يک حلقه بود و تمام... بعد از عروسي پدر شوهرش بهش يک زنجير خيلي نازک با يک آويز خيلي کوچيک هديه داده بود... براي دختر اين چيزها اهميت نداشت، شانه ي به شانه ي همسرش قدم برداشتن بهش احساس خوشبختي ميداد که قابل وصف نيست...
       1   2      >