• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : سرعت و وحشت
  • نظرات : 0 خصوصي ، 17 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    آخي نوش جان، خدا واسه همديگه نگهتون داره

    پسر يکي از دوستان ما هم يه طلبه جوون و غريب تو قمه که البته چندسالي هست که ازدواج کرده و ديگه غريب نيست.

    يادمه يه بار واسه مامانش تعريف مي کرد که اوايل ازدواجشون بوده و پولش ته کشيده بود. يه شب واسه شام يه بسته پفک داشتند که نشستند و دوتايي باهم به عنوان شام خوردنش. به قول شما: نون و عشق يا همون پفک و عشق

    پاسخ

    پفک و عشق هم خوشمزه اس، من دوست دارم :دي / يه دوستي دارم که اون دوستم يه دوستي داره تعريف مي کرد مي گفت دوستش تازگي ازدواج کرده و خلاصه موقعيت زندگي جالبي ندارند، مثلا اينکه رو پيکنيک غذا درست مي کنند، رو روفرشي زندگي مي کنند و ... آقاي خونه طلبه ي جواني بود و وضعيت اقتصادي خوبي نداره، دختر هم ظاهرا جهيزيه نداشته، ولي وقتي من اين دوست دوستم را ديدم، ديدم که چقدر خوشبخت اند، بدون هيچ جشني و مهماني و حتي سفري ازدواج کرده بودند و حتي خريد عروسي هم نداشتند، همه ي خريدشان براي عروسي يک حلقه بود و تمام... بعد از عروسي پدر شوهرش بهش يک زنجير خيلي نازک با يک آويز خيلي کوچيک هديه داده بود... براي دختر اين چيزها اهميت نداشت، شانه ي به شانه ي همسرش قدم برداشتن بهش احساس خوشبختي ميداد که قابل وصف نيست...