• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : سرعت و وحشت
  • نظرات : 0 خصوصي ، 17 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام.ف.الف عزيزم خيلي سخت بودمنم بودم حتما ازترس بيهوش ميشدم خدابهت قدرت دويدن دادويکي هم بالاخره مرد پيداشد يادت باشه به سک رسيدي فقط بگو صم بکم عميون فهم لايرجعون تاميتوني بخون.من ازگربه سگ وبوقلمون -غاز-خلاصه همه چي بجزسوسک..ميترسم.;کالاجوش منو يادقصه هاي بي بي ومجيدانداخت..انشالله قسمتت بشه کربلا ،اونوقت ساعت 12شب قصدحرم داشته باشي ميبيني سگ بصورت گله چطوري ميان بطرف زائرين
    پاسخ

    سلام عمه خانم، چشم اين آيه را حفظم ولي نمي دونم چرا اون موقع نخوندمش! آره دست اون موتوريه و تاکسيه درد نکنه و ايشالا خدا يه جا دست خودشون و ناموسشون رو بگيره، آخي قصه هاي مجيد و بي بي... خعلي قشنگ بود... انشاءالله... ميدوني عمه خانم ما سال 84 پاسپورت گرفتيم که بريم کربلا و تا امروز قسمتمون نشد که نشد ... حتي مشهد! ميدوني پاسپورتمون مهر آقا را کم داره اجازه نميدند از مرز رد بشيم، دعا کن آقا لايق بدونتمون و پاسپورتمون رو مهر بزنه ... اونوقت ديگه سگ هاي حوالي حرم کاري بهمون ندارند ...