• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : اولين ماه هاي ايرانشهر، معلم سرخونه!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + روشنك 

    تو چه کودکي ي پر رنجي داشتي بانو....

    پاسخ

    ...
    + ف الف - دختري در راه آفتاب 
    ادامه:
    من اهل شعار نيستم بانو، دوستت دارم متشکل از "د و س ت ت د ا ر م" تک تک حروفش معنا دارند. خصوصاً "ت" دوم. الکي به کسي نمي گويم دوستش دارم و اگر گفتم، واقعاً دوستش دارم، بدون مرز...
    خب اگر دوست داشتن از سر عادت و لقلقه ي زبان باشد، آري! من نيز شما را دوست دارم. اما دوست داشتن با معنا و مفهوم و درجه و اندازه؟ من براي شما و ديگر دوستان خوبم احترام خاصه و ويژه قايلم، همان که شما مي ناميدش دوست داشتن، من مي خوانمش احترام... پس احساس متقابلي داريم...
    واقعيت تلخي هم هست و آن اينکه ما انسانها صراحت بيان را دوست نداريم، رک بودن را دوست نداريم! تملق و چاپلوسي بيشتر راضيمان مي کند تا صداقت و صراحت... و من اکنون نمي دانم برداشت شما از آنچه گفتم چيست...
    مي داني خواهر، عثت با است فرق دارد. در جمله فرق دارند. اين همه گفتم که بگويم من حروف را مي خوانم
    + ف الف - دختري در راه آفتاب 
    سلام طهورا بانو
    کامنتي با اشاره به پست هشدار برايتان گذاشتم، تاييد نشد! پس از آن پرسيديد چرا تار عنکبوت؟ پاسخ را برايتان کامنت گذاشتم که نديدمش... البته چندان مهم نيست. بلاگفا، يا پرشين بلاگ، يا پارسي بلاگ... مشکلات ثبت نشدن کامنت و غيره در دنياي اينترنت طبيعي ست... خصوصي البته ارسال نکرده ام. کلاً به ندرت پيام خصوصي ارسال مي کنم که ديگه حالا بسته به موضوع صلاح نباشد عمومي، ارسال خصوصي مي کنم...
    اما دوست داشتن مقوله اي ست بس شيرين خيلي دلم مي خواهد راجع به آن حرف بزنم... به قدري شيرين است که حتي موقع تايپ اين کلمه لبخند مي زنيم، بار مثبت اين واژه با هيچ ترازويي قابل سنجش نيست جز با ترازوي دل... سئوال آخرت را که خواندم ياد خاطره اي افتادم، ياد اينکه عهد کرده بودم در زندگي به هيچ کس نگويم دوستت دارم، در زندگي من عزيزتر از مادر و خواهرم کسي نيست. بدون شک هيچ کس از اين دو عزيزتر نيست. اما مثلاً من حضرت آقا را نيز دوست دارم، جان ناقابلم را هزاران بار اگر لازم شود تقديمشان مي کنم، خب، سئوال خودم اين است که: مادرم را عزيزتر مي دانم يا حضرت آقا؟ يا بالاتر از آن... امام عصر؟ من به سئوال ها هيچ پاسخي نمي توانم بدهم. چرا که معتقدم با منطق بايد جواب اين پاسخ را داد، نه با احساس دل. اگر صرفاً به دل باشد حضرت آقا و بالاتر از آن امام عزيزم را بيشتر دوست دارم. و چون قايل به شعار نيستم، نمي دانم در وقت عمل پاسخ منطقم هم سو با پاسخ دلم هست يا که در تضاد است؟ ما آدم ها بايد در ميدان عمل پايبندي به شعارهايمان سنجيده شوند... گاهي به خودم مي گويم کوفيان هم امام را دوست داشتند و مي گفتند: جان و مال، پدر و مادر، همسر و فرزندم به قربان شما... در وقت عمل همه چيز را دوست داشتند جز امام!

    وا! عجيبا" غريبا نه ؟ يکي درميون تاييد کردم ؟خواهر دعوام نکن گناه دارم . من که بچه خوبي هستم کدوم کامنت رو يکي درميون تاييد کردم؟عايا؟ اما يه چيزي! شايد کامنتي گذاشته ايد و بلاگفا خوشش اومده بلعيده . از اين اتفاقها زياد مي افته باور کنيد تقريبا هر چند وقت يه بار ميان بهم مي گن چرا تاييد نمي کني در حاليکه چيزي به من نرسيده. شايد اگه خصوصي زدين نرسيده انگار بعضي از خصوصي ها نمي رسه . دوباره بفرستين و اگه خصوصي بوده نزنيين خصوصي و توي کامنتتون درج کنيد . مي دونيدکه چه بلايي سر وبلاگ طلبگي و هزار و يک آورد؟ کل وبلاگش رو نوش جان کرد .طفلي اينقدر غصه خورد . چند شب پيش تلفني باهاش صحبت مي کردم . حالا عايا منو دوست نداري ديگه؟
    پاسخ

    پاسخي نوشتم، بس طولاني! ارسال نشد! کامنتش مي کنم، فوق همين کامنت شما :)
    + سعاد 
    راسته که آدم از بي مادري يتيم ميشه نه از بي پدري
    چيزي که بوضوح ميشه تو سرگذشتتون ديد
    ميخونمت عزيزم
    پاسخ

    لطف داري خواهرم، بله، همين طوره... تا اين پدر و مادر که باشند البته... هستند افرادي که با نبود پدر درد يتيمي را درک مي کنند!
    در خواست رمز بدينوسيله دارم اگر صلاح دونستيد براي من بذاريداين تقاضاي اول و اخرم هست اصلا دوست ندارم عزيز فاطمه س را برنجونم در پناه حق و متشکرم
    پاسخ

    خواهش مي کنم. تا خدا چه خواهد و سير خاطرات چطور پيش رود...

    سلام من در دانشگاه يک همکلاسي داشتم از سيستان بلوچستان عصبانيتها و سيگارکشيدنهايي که شما از پدر توصيف ميکنيد دقيقا در خاطرم هست که اون همکلاسيم بنام شهرکي با من داشت نگاهش هميشه از بالا به پايين و خنده هاي تمسخر اميز و نگاه عاقل اندر سفيح داشت با اينکه هم اتاقيم بودم من خوب باهاش کنار مي امدم و با وجود اخلاقش هميشه بهش محبت ميکردم و باور کنيد اين اخلاقش را اصلا به معناي بدجنسي اون تحليل نميکردم حتي جلوش يا پشت سرش اداش را در مي اوردم و ميخنديدم چون مال فرهنگش بود مطمئنا خانواده و بزرگترها اينجوري باهاش رفتار کرده بودند الان که شما داري شرح مي دي يادم اومد شما بخاطر تنشهاي بين مادر و پدرتون زماني که شير خواره يودي يا خرد سال بسيار طبع حساس و زود رنجي داشتيد من خيلي برخوردهاي شديدتر از عموهام دارم چه برسه به مادر اما خيلي حساس نبودم و اينقدر ظريف تحليل نکردم اون زمان برخورد بزرگترها با بچه ها خوب نبود چه برسه ادم نامادري هم داشته باشه البته ما اگر مقابله به مثل ميکرديم يا لجبازي ميگذاشتنمون پشت در توي کوچه شب باشه يا روز مهم نبود يا وقتي خيلي شديدتر ميشد مادرم چادر سر ميکرد و ميگفت دارم ميرم از خونه براي هميشه و ما مي افتاديم به پاش و التماس ميکرديم و ميگفتيم غلط کرديم هيچ وقت هم لجاجت نداشتيم البته کتک کمتر از مادر ميخورديم اما تنبيه رواني زياد ميشديم دوست دارم همه خاطرات را بنويسي اما کينه به دلت نگه نداري بهشت جاي کساني است که همه را دوست دارند و دلي بيکينه دارند خداوند خودش سزاي ظالمين را ميدهد اما کينه به دل گرفتن به ما حتما ضربه ميزنه اين در روانشناسي اثبات شده نميگم خداينکرده اينجوري هستي فقط محض احتياط و تذکر گفتم خدا صبر بهت بدهد و ايند ه اي سرشار از شادي و نيک بختي التماس دعا خيلي خيلي
    پاسخ

    سلام، شهرکي ها زابلي هستند، اهل سيستان هستند نه بلوچستان، از قضا غالباً به همين ويژگي که گفتيد شناخته شدند، از بالا نگاه کردن! دقيقاً همه را به چشم عاقل اندر سفيه مي بينند. خوب هم بينشون زياد هستند، ولي خب اغلب سيستاني ها به اين ويژگي معروف شدند. اگر چه، شايد من نيام وبتون و يا کم بيام و يا خاموش بيام! اما بقيه خاطراتم را بخونيد، در راستاي همين چيزهايي ست که نوشتيد :((


    هو العزيز.باسلام. طلاق تلخ ترين و سياه ترين کلمه ايست که تمام هست و نيست يک کودک را به باد مي دهد. نفرين بر اين همه تلخي و سياهي. و از آن تلخ تر و سياه تر نامهرباني زني که در جايگاه مادر به حق يا به ناحق قدم به زندگي کودکان طلاق گذاشته است . چه فرقي مي کند فارسي يا بلوچي سياهي يا سفيد مسلماني يا غير مسلمان انسانيت را دريابيم ....

    بانوي خورشيد نشان سرزمينم در مورد رمز / اينجا خانه توست هر طور که دوست داري اداره اش کن ما هم سمعا " و طاعتا...

    پاسخ

    سلام بانو، تازگي کامنت هام را يک در ميون تاييد مي کنيد :)

    گفتم شايد مسئله اعتياد و اين حرفا (ببخشيد)

    ما هم يه ضرب المثل داريم که ميگه: مرد سيله و زن سد، يعني درآمد مرد اگه قد سيل هم که باشه، تا زن سدي جلوش نسازه، تو زندگيشون موندگار نيست.

    پاسخ

    :) خواهش مي کنم، جالبه، اين ضرب المثل از يه بعد ديگه هم معنا داره :)


    سلام

    من هنوز هم برنامه کودک نگاه مي کنم چون فکر مي کنم خيلياز برنامه ها رو بدون غل و غش مي دونم

    اگر مهرباني در خونه اي نباشه ، ديگه هيچ...

    بهر حال همه چيز رو همه جا نميشه نوشت و همه چيز رو نمي شه به همه گفت و..

    اين هم يک نو فيلترينگ است، خود فيلتري

    عاقبت به خير شويد و پاينده

    سنگ صبور باش

    پاسخ

    سلام، ولي من هيچ برنامه اي نگاه نمي کنم. هيچي... چي بشه، به ندرت، بقيه کلي بهم اصرار کنند يه سريال را دنبال کنم، اونم که همش حرص مي خورم که کي تمام ميشه!
    سلام نميدونم چي بگم فقط از خدابرات ارامش و اسايش و...ميخوام موفق باشي
    پاسخ

    سلام، متشکرم
    سلام من هم اين سوال رو داشتم پس اون همه ثروت چي شد؟چرا اينجوري شدن؟واقعا عجب زني بوده اين مدينه؟ميگم پس بچه هاي قبلي مدينه کجان همون بچه هاي همکار بابات؟اصلا بچه هاش گويا براش مهم نيستن چه جوري رفتارکرده که حتي باباتونم اخلاقش تغيير کرده اميدوارم جز اونايي باشم که اگر رمزت عوض شد بهم رمز بدي البته اگه صلاح ميدوني
    پاسخ

    سلام خواهرم... بابا اخلاقش تغيير نکرده بود! هموني بود که بود! کنار يکي مثل خودش قرار گرفته بود. بچه هاش پيش باباشون بودند.
    + کزت سابق 
    بابت اين نظر عذر ميخوام . ولي تفکرات پدرتونم دست کمي از نامادريتون نداشته. باز هم عذرخواه حرفم هستم
    پاسخ

    خواهش مي کنم / شنيدي مي گند: هم خونه، هم کاسه ميشه؟
    + دكي جون 

    پاسخ

    :)
    + عمه 
    سلام.عزيزکم هرجور راحتي .
    پاسخ

    سلام عمه ي خوبم. شما خيلي خوبيد.
       1   2      >