دختـری دَر راه آفتـاب | ||
ساعت 6 صبح پیامک اومد برام: ان شاءالله خدا قسمتتون کنه، آمین جواب دادم: چی قسمتمون کنه؟ نوشت: بستنش، نیکش، سالم و صالحش درک نکردم که اینا چی اند. زنگ زدم می گم، اینا چی اند؟ میگه:ایشالا قسمتتون بشه، احرام ببندید - ایشالا یک همراه نیک نصیبتون بشه و فرزندانی سالم و صالح داشته باشید. اینقدر گریه ام گرفته بود اوهوم اوهوم کردم و خداحافظی... مجید به ندرت احساساتش رو بروز میده. یعنی این قدر دیر به دیر ما چنین چیزهایی را ازش می بینیم که گاهی تعجب می کنیم شاید مثلا هر چند سال یک بار، اشتباهی تو حرف هاش کلامی که محبت آمیز تلقی بشه ازش شنیده میشه. نمی دونم دیشب خوابی دیده؟ با خانمش حرفی زدند؟ کسی چیزی گفته؟ اتفاقی را شاهد بوده؟ نمی دونم... نمی دونم چی شده که این حس بهش دست داده و اون حس را پیامک کرده به خودم! عطف به حرفهای دیروز ظهر با خواهر... [ چهارشنبه 93/8/14 ] [ 9:30 صبح ] [ ف الف ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |