سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دختـری دَر راه آفتـاب
 
قالب وبلاگ

سیگار??

ردیف و قافیه را با هم اشتباه می کردم، نوشتمشان روی یک تکه کاغذ کوچک و با خودم گفتم از میان این همه سئوال مهم، استاد که چنین سئوال پیش پا افتاده ای نمی دهد، این فقط باشد برای قوت قلب! صرفا جهت احتیاط! 

همینطور که سئوال ها را می خواندم رسیدم به پرسشِ: ردیف و قافیه را تعریف کنید! فکر کردن بی فایده بود، یادم نمی آمد، دست به جیب بردم برای مدد گرفتن که مراقب گفت: "اون کاغذ رو بده به من"

و یکی یکی مراقبین و مسئولین بودند که می گفتند: تو هم؟ تو که چادری هستی هم تقلب می کنی؟ تو هم؟َ!

خیلی ناراحت بودم، بهشان گفتم من هم مثل همه ی آدم ها یک آدم هستم، و خطاکار، چرا خطای مرا به پای چادرم می نویسید؟

البته بی فایده بود، آنها حرف خودشان را می گفتند.

اولین بار که یک روحانی سیگاری دیدم، 7-8 سال بیشتر سن نداشتم، طلبه ای بود متاهل که دوست داشت بابا بشود و نشده بود، رسیده بودند به این نتیجه که همسر دومی اختیار کند.

در اوج همین قضایا یک روز که با مادر رفتیم منزلشان دیدمش که لب ایوان نشسته و با حالی عصبی سیگار می کشد. در نظرم کارش خیلی زشت آمد، دخترکی بودم 7-8 ساله اما کار این طلبه را دوست نداشتم، یادم می آید که موقع برگشت به مادرم گفتم: 

-  مامان؟ چرا فلانی سیگار می کشید؟ و مامان گفت: 

-  اشتباه می کرد، چون اعصابش خورد بود، سیگار می کشید.

دیگر هیچ طلبه ی سیگار به لبی ندیدم تا 6 – 7 سال پیش

نزدیک دبستان منتظر بود تا بچه ها تعطیل شوند و ببردشان منزل، و در این فاصله به کشیدن سیگار زمان انتظار را می گذراند.

طلبه ی دیگری بود که خود ابراز داشت گاهی که ناملایمات زندگی زیاد می شوند، بدور از چشم اطرافیان یکی دو نخ سیگار می کشم!

و طلبه ای دیگر که ایشان هم خود ابراز داشت که من سیگار می کشم! بعد هم ادامه داد که نه زیاد! هر سه چهار روز یه نخ!

نمی دانم چرا طلبه های سیگاری یمان دارند زیاد می شوند. 

با خودم فکر می کنم، اینها بچه های شر و شور و به اصطلاح خلاف بودند که رفتند حوزه؟ چقدر خوب... چه بچه های خوبی، پایه های اعتقادی خوبی داشتند که حوزه را انتخاب کردند برای ادامه ی مسیر... 

باز فکر می کنم که پس چرا حوزه تغییرشان نداد؟ چرا حوزه نتوانست متقائدشان کند عادت های غلط را باید ترک کرد؟ چه شد که نوجوان سیگاریِ وارد شده به حوزه سیگاری ماند؟

شاید هم اینها بچه مثبت های دبیرستان بودند که وارد حوزه شدند، نمی دانم، شاید، یعنی بعد از ورود به حوزه سیگاری شدند؟ چقدر بد! یعنی باید به این نتیجه برسم که حوزه در این زمینه ضعف دارد؟

دوست ندارم طلبه ها را جدای از بقیه آدم ها بدانم و این اشکال را به پای لباس مقدسشان بنویسم. یعنی دوست ندارم از عبارت "طلبه ی سیگاری" استفاده کنم، آنها هم انسان اند و خطا ازشان سر می زند، درست همچون منی که تعریف چند کلمه ای ردیف و قافیه پیش چادرم شرمنده ام کرد، اما آخر... نمی دانم دلیل اینکه این روزها این صحنه را زیاد می بینم چیست! مثلا دو سه روز پیش که پشت چراغ قرمز منتظر بودم هم ماشین پارک کنار خیابان را دیدم که طلبه ی دیگری داشت سیگار میکشید... ??

خیلی وقت پیش که از یکیشان دلیل این فعلش را پرسیدم، گفت: فلانی هم قلیان می کشیده است!!! 

هیییع ????

خلاصه کنم حرف را...

 

پ.ن. این پست از پست‌های غیرقابل نمایش وبلاگ ایشان بوده که پس از فوت ایشان عمومی شد.


[ یکشنبه 96/10/10 ] [ 10:11 صبح ] [ ف الف ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

و فقط خاطره‌هاست، که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جای می‌مانند. کلیه کامنت‌های خصوصی این وبلاگ عمومی می‌شوند، پس دوست عزیز از ابتدا هر آنچه می‌خواهی را عمومی بیان دار. ارتباطات این وبلاگ با بقیه تنها از طریق لینک دونی انجام میشه و هیچ نوع درخواست دوستی تایید نمیشه! هر گونه کپی برداری و دخل و تصرف و انتشار این خاطرات در هر قالبی از جمله: وبلاگ، مجله، کتاب، فیلمنامه و ... شرعاً اشکال دارد.
امکانات وب



بازدید امروز: 28
بازدید دیروز: 12
کل بازدیدها: 178905