دختـری دَر راه آفتـاب | ||
پیرزن درب را باز کرد و از خانه خارج شد. کارگر شهرداری در حال جارو زدن کوچه بود. پیرزن رو به کارگر گفت: در خونه ی منم جارو بزن. کارگر با لبخندی ملایم: چشم پیرزن: کوچه رو جارو می کنین خاک و آشغالش رو میزنین در خونه ی من کارگر با تعجب زیاد و کمی وارفتگی: نه...
دارم فکر میکنم این پیرزن در زمان جوانی اخلاقش چگونه بود؟ تعاملاتش؟ آداب معاشرت را چه اندازه می دانست و بکار میگرفت؟ ممکن است من نیز در میان سالی یا کهن سالی اینگونه باشم؟
ارسالی 20.12.95 در کانال تلگرامی [ یکشنبه 96/10/10 ] [ 9:59 صبح ] [ ف الف ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |