دختـری دَر راه آفتـاب | ||
بعضی زندگیشان به ازدواج وابسته است، چشمبهراهاند تا ازدواجی رخ دهد و برنامهی روزهای بعدشان مشخص شود. برای من هیچگاه اینطور نبوده، حتی در 16 – 17 سالگی هم ازدواج برایم راه چاره نبود، راه نجاتم را در ازدواج نمیدیدم، بلکه حتی حلقهی اسارت را تنگتر هم میدیدم (بهخاطر شرایط ویژه آنروزها که به طریقی در اسارت به سر میبردم)، بعد از آن در حدود 23-24 سالگی شاید ازدواج را اسبابی برای رسیدن به استقلال میدیدم، البته که این تفکر بسیار کمرنگ و کمعمر بود و در کل هیچگاه برای ادامهی حیات منتظر ازدواج نبودم، اگرچه چند باری هم دلم شکست، آنوقتهایی که حرفهای بسیار گزنده شنیدم، یا آن هنگامیکه دلشکستگی شخص دیگری را شاهد بودم و آن روزی که خودم را با کسی مقایسه کردم (تنها یکبار) اولین بار که یکی از دوستانم درباره? ازدواج با من حرف زد برایم شگفتآور بود، در دلم میگفتم چرا این حرفها را میگوید؟!!! و امروز خودم از ازدواج مینویسم، پیشتر نیز نوشتهام... دو سه سال پیش یا چهار سال پیش از نخستین دفعاتی بود که من در مورد ازدواج حرف زدم، منظورم کلاً هر حرفی ست که پیرامون موضوع ازدواج باشد نه صرفاً خود ازدواج. اما هیچگاه از معیارهایم حرفی نزدم، از ملاکهایم برای سنجش، شاید برای یکی دو دوست گفته باشم و یا نهایتاً خواهر، مابقی افراد اگر کسی بداند خودش از روحیاتم حدس زده، مثل برادر کوچکترم. یادم میآید یکی از همینهایی که برایش حرف زدم و بعضی از معیارهایم را فهمید، نصیحتم میکرد، گفت این آدمها میآیند و میروند، ما در روزگار دانشجویی خود آنقدر برای این آدمها دشنام خوردیم و ناسزا شنیدیم، آنقدر ترد شدیم، سختی کشیدیم و امروز به چشم خود میبینیم آنهایی که روزی برایشان شعار درود سر میدادیم امروز در مسیر انحرافاند. همان روز هم میخواستم بگویم اینها نمادند نه مسیر، اصل چیز دیگری ست، نه اینها. اینها امروز صدای اسلاماند، فردا شاید از حلقومشان خلاف صادر شود، دیگر پیروی ازشان غلط است خب... عقیده، باور، اندیشه، دیدگاه که به آدمها ربط ندارد. دارد؟ نگفتم ولی... تنها گوش کردم و تمام معیارم هیچگاه پول، زیبایی ظاهر، شغل، تحصیلات، امکانات رفاهی، مهریه بالا، مراسم فلان و ... نبود. دلم میخواست همعقیده باشیم که خب خدا را شکر همشان مردهاند! جالب است برایم وقتی میدیدم کسی را نصیحت میکنند، میگفتند مادیات و ظاهر و ... مهم نیست، اخلاق و ایمان مهم است، برآوردت برای انتخاب این موارد باشد. امروز مرا نصیحت میکنند و میگویند اینچنین سخت نگیر، همینکه نماز بخواند کافی ست! چکار داری که رأی میدهد یا نه؟ حالا سیگار بکشد، چه اشکالی دارد؟ بگذار سیگار بکشد، هر که سیگار کشید آدم بدی میشود؟ و... . دیروز برای مادرم حرف زدم، گفتم مادر جان ازدواج اینقدر مهم نیست، که به هر قیمتی آدم ازدواج کند، انتخاب نکردن بهتر از انتخاب غلط داشتن. مادرم گوش کرد و آهــ کشید، امروز با او حرف زدم و به خوبی درک کردم که به حرفهایم فکر کرده و هیچ کدام از حرفهایم را قبول ندارد ولیکن فعلاً قصد دارد سکوت کند.
دیگر به این نتیجه رسیدهام که اگر کسی دلش میخواهد حتماً ازدواج کند، کافی ست به مذکر بودن قانع باشد، قطعاً ازدواج میکند. و البته هیچ بعید نیست که اگر به مذکر بودن قانع نباشید چند صباحی دیگر پندتان دهند که مذکر بودن خیلی مهم نیست، یک کشورهایی هست، که مردمش هم جنس با هم جنس هم ازدواج قانونی میکنند، چرا اینقدر سخت میگیرید که حتماً مذکر باشد؟ بیا و به یکی از همین غیر مذکرها تا قبل از همرنگ شدن موها و دندانهایت رضایت بده! پناهبرخدا #ازدواج #قناعت ارسالی 23.5.96 در کانال تلگرامی [ یکشنبه 96/10/10 ] [ 9:46 صبح ] [ ف الف ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |