دختـری دَر راه آفتـاب | ||
کاکتوسهای گلدار را دیدهاید؟ گلهای رنگی. کاکتوسهای رنگی را چطور؟ ایستادهام جلوی غرفهی گل و کاکتوسهای رنگ و وارنگ را میبینم، بعضیشان جدیدند و با دقت براندازشان میکنم. چیزی عجیب توجهام را به خود جلب میکند و آن رنگ کاکتوسهاست. کاکتوس کوچولوها را فروکرده بودند در سطل رنگ، هر کدام از یک رنگ... چه اندازه تأسفبرانگیز است برایم، تمام روزنههای تنفسی سطح گل را با لایهای ضخیم از رنگ پوشاندهاند تا بهاصطلاح آن را زیبا و دلرباتر کرده باشند. چقدر دلم برای کاکتوسها سوخت. دارم فکر میکنم هر چیزی برای دفاع از خودش و بقای حیاتش ابزار دفاعی دارد، یکی تیغ، یکی بوی نامطبوع، یکی ارتفاع و... هرکدام از حیوانات نیز به طریقی، انسان نیز... تیغهای این کاکتوس کوچولوها هم حریف انسان نشدهاند و اسیر دست انسان خودخواه سنگ دلی شدهاند که آنها را رنگی دوست دارد، من دوست دارم اتاقم مملو از این کاکتوس کوچولوهای رنگی باشد و انسان سنگ دلی دیگر آنها را برای پولدار شدن رنگی دوست دارد. آیا از ادامهی فکرم خندهیتان میگیرد؟ راستش دارم فکر میکنم ما آدمها در نظر این کاکتوسها چه هستیم؟ داعش؟ قساوت در وجود بعضی از انسانها بسیار است، بعضی از ما آدمها نه عاطفه داریم نه قوهی تعقل و تفکر کلیپ دلخراشی که در اینستاگرام دیدهام این فکرم را قوت میبخشد... جنازهی گوسفند مادهای را در پیش چشم بزغالهاش بر زمین میکشند و بزغاله نالهکنان در پی لاشهی مادر میرود. شعور چیز خوبی ست که گویی همه آن را ندارند. [ شنبه 96/10/9 ] [ 12:8 عصر ] [ ف الف ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |