دختـری دَر راه آفتـاب | ||
خیلی اتفاقی دلنوشته ی کوتاهی را خواندم، و این جمله "من فکر نمی کنم تو این نظام مظلوم تر از معلمی که به کلاس میره وجود داشته باشه" مرا یاد صحبت های چند روز پیش انداخت. همصحبتی چند روز پیشم با یک کارمند، با لحنی ناراحت و عصبی می گفت: "کارمندی مزخرف ترین شغل هست، توی کارمندی هیچ عزت نفسی برای آدم باقی نمی مونه و ..." بدترین شغل کدام شغل هست؟ در کدام شغل عزت نفس آدم لطمه می بیند؟ مظلوم ترین کیست؟ دست فروشی، کارگر کارگاههای تولیدی، کارگر ساختمانی، کارگرهای خدماتی، همانهایی که منازل از ما بهترون را جارو زده و گرد گیری می کنند، تراکت پخش کن، اینهایی که جلوی درب رستوران ها لباس های عروسکی می پوشند، اصلاً چرا این شغل ها؟ همین پزشکی، پرستاری، مهندسی، معلمی، و یا شاید وزارت! و... در موضوعات مختلف خیلی گفتنی دارم، اما علی الحساب تا پایان بهمن نیستم گمان می کنم تا آخر بهمن از حس و حال اربعین و محرم و صفر اومدید بیرون و درگیر خرید سال نو، خانه تکانی و ... شده باشید و من قصد دارم از اربعین بنویسم... قصد دارم از درس های این ترم خصوصا کارورزی بنویسم از شرط واجب کار، یعنی محرمیت بنویسم اینها که فصلی نیست... اما اربعین، آری گویی که اربعین فصل دارد و فصلش به پایان می رسد :( [ جمعه 93/10/5 ] [ 1:6 عصر ] [ ف الف ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |