سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دختـری دَر راه آفتـاب
 
قالب وبلاگ

نوشتن خاطراتم چند دلیل داشت

چند سئوال بی جواب داشتم، که برای رسیدن به پاسخ، لازم بود تمام گذشته ام و رفتار و کردار و افکارم را مرور کنم

این روزها احساس می کنم، دارم به جواب می رسم

و اینکه گفتن بعضی چیزها برایم خیلی خیلی خیلی سخت بود! سخت؟ نه، غیرممکن بود!

یعنی اصلا محال بود که حتی در خلوت خودم زمزمه وار آنها را بگویم

چندی پیش برای اولین بار به فرشته گفتم، و چند شب پیش به سیمرغ و امشب به خواهر... 

سیمرغ اتفاقی بود، بعد از اینکه با او حرف زدم خیلی احساس پشیمانی بهم دست داد. اما گفته بودم دیگر... 

خواهر... او پیش قدم شد، همراهیش کردم، فهیمد مرا...

فرشته اما... یک انتخاب بود، هر چند اشتباه، البته چندان اشتباه هم نبود، گفتن را از جایی شروع کردم، شاید با فرشته تمرین بود...

 

این نوشته، از پست‌های غیرقابل نمایش وبلاگ بوده که پس از فوت ایشان عمومی شد.


[ شنبه 93/9/8 ] [ 10:57 عصر ] [ ف الف ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

و فقط خاطره‌هاست، که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جای می‌مانند. کلیه کامنت‌های خصوصی این وبلاگ عمومی می‌شوند، پس دوست عزیز از ابتدا هر آنچه می‌خواهی را عمومی بیان دار. ارتباطات این وبلاگ با بقیه تنها از طریق لینک دونی انجام میشه و هیچ نوع درخواست دوستی تایید نمیشه! هر گونه کپی برداری و دخل و تصرف و انتشار این خاطرات در هر قالبی از جمله: وبلاگ، مجله، کتاب، فیلمنامه و ... شرعاً اشکال دارد.
امکانات وب



بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 179387