دختـری دَر راه آفتـاب | ||
نوشتن خاطراتم چند دلیل داشت چند سئوال بی جواب داشتم، که برای رسیدن به پاسخ، لازم بود تمام گذشته ام و رفتار و کردار و افکارم را مرور کنم این روزها احساس می کنم، دارم به جواب می رسم و اینکه گفتن بعضی چیزها برایم خیلی خیلی خیلی سخت بود! سخت؟ نه، غیرممکن بود! یعنی اصلا محال بود که حتی در خلوت خودم زمزمه وار آنها را بگویم چندی پیش برای اولین بار به فرشته گفتم، و چند شب پیش به سیمرغ و امشب به خواهر... سیمرغ اتفاقی بود، بعد از اینکه با او حرف زدم خیلی احساس پشیمانی بهم دست داد. اما گفته بودم دیگر... خواهر... او پیش قدم شد، همراهیش کردم، فهیمد مرا... فرشته اما... یک انتخاب بود، هر چند اشتباه، البته چندان اشتباه هم نبود، گفتن را از جایی شروع کردم، شاید با فرشته تمرین بود...
این نوشته، از پستهای غیرقابل نمایش وبلاگ بوده که پس از فوت ایشان عمومی شد. [ شنبه 93/9/8 ] [ 10:57 عصر ] [ ف الف ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |