دختـری دَر راه آفتـاب | ||
از بچگی کوکوسبزی را دوست نداشتم. همیشه فکر می کردم تخم مرغ کوکو را کم زدند که خوش طعم نیست و اگر تخم مرغ بیشتری به مایه ی کوکو بزنند خوش طعم تر خواهد بود. امروز (به روایت ساعت، دیروز! ) برای اولین بار تصمیم گرفتم کوکوسبزی بپزم و طعمش را بعد از سالهای کودکی یک بار دیگه امتحان کنم. بد نبود، اما به ذائقه ی من، خوب هم نبود. قطعاً دوباره آن را نخواهم پخت. با خودم فکر کردم، بد نیست که اولین کوکوسبزی که پختم را ثبت تاریخی کنم.
چند روزی ست که ذهنم درگیر موضوعی ست. دوست دارم در موردش بنویسم. وقت اجازه نمی دهد.
ذهن و فکرم همراه دختر جوانی ست که سه هفته پیش دیده ام. اکنون کجاست و چه می کند؟ خدا عالم است... برای هم دعا کنیم.
مدتی ست به شدت درگیر درس و تحقیق و امتحان ام. پست قبل را در طول یک هفته نوشتم. واقعاً به اندازه ی نوشتن یک پست وقت آزاد در اختیار نداشتم. می بخشید که نیستم.
دلم برای خیلی ها تنگ شده، عمه و احادیثش، توصیه ها و مهربونی هاش. سیمرغ و حکایت های شاد و خواندنیش. یارطلبگی و سیر رشد اعتقادیش. سعاد و سیب گردونش :(
نرگس غایب، همنفس، پارمیدا، همهمه، گل بانو، روشنک، یاس کبود، خانم اسفند، آلا، سحر بانو، دکی جون، می نوش، کزت و ثریا و همه ی دوست های خوبم.
و از خیلی ها هم دلخورم. همان هایی که با اصرار از من رمز گرفتند و اکنون خاموش اند. در صورتی که بهشان گفتم: همراهان خاموش نگرانم می کنند. بنابراین چاره ای جز در تغییر رمز دوباره نیست، انگار! [ چهارشنبه 93/2/17 ] [ 1:0 صبح ] [ ف الف ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |