دختـری دَر راه آفتـاب | ||
ای آدم خوبی که الان بهم پیامک زدی آی آدم خوبی که آدرس اینجا را نداری ای آدم خوب، خیلی دوست دارم بگویم: ازت بیزارم
تا امروز نه سال هست که پاسخ گستاخی هایت را با احترام داده ام با سکوت، با کوچه علی چپ، با احمق نشان دادن خودم و...
خدا عالم است که می توانم به چشم بر هم زدنی، و به حق، و به جا، و قانونی، و شرعی، و اخلاقی و عرفی، هست و نیست و خانواده و کار و زندگی و دودمانت را ... نه سال است که چنین نکردم، تنها از تو فاصله گرفتم... و تو هر روز گستاخ تر از قبل می شوی... شاید که ناتوان و احمقم می پنداری. شاید!
داستان های بسیاری شنیدم، که تنها به کرشمه ای زندگی شان زیر و رو شده پول، کار، موقعیت و... پس از آن یا مانده اند! یا به جای کرشمه، ناسزا تحویل داده اند! کرشمه ای نداشته ام. و این چنین نیز نیستم! ثروتت از آن خودت، کار و موقعیت و درجه هایت از آن خودت! سردوشی های تو تکه پارچه ی گلدوزی شده ای بیش نیستند. خام اسکناس ها و سردوشی هایت نمی شوم. تلاش بیش مکن.
دلم برای دخترکانت می سوزد، چرا که آنها امروز آغاز حضورشان در اجتماع است و چون تویی در کمینشان!
ای آدم خوب، مادرم می گفت: ادب از بی ادبان بیاموز. از زندایی آموختم، چون او نباشم... با تو کاری ندارم، آبرویت ایمن است. همچنان به تو احترام می گذارم. و تو مرا احمق بپندار... [ جمعه 92/9/1 ] [ 4:23 عصر ] [ ف الف ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |