گفت من از دست نعمت بخش تو خورده ام چندان که از شرمم دو تو
شرمم آمد که يکي تلخ از کفت من ننوشم اي تو صاحب معرفت
لذت دست شکر بخشت بداشت اندر اين بطيخ تلخي کي گذاشت؟
از محبت دردها صافي شود از محبت دردها شافي شود
از محبت مرده زنده ميکند از محبت شاه بنده ميکند