• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : ورود مبلغين ممنوع!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 27 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    منم يادم مياد تابستونا مي رفتيم ده يه ايوون داشتيم يه روز فرششو همينجوري زديم بالا يه عقرب زرد زيرش بود. اونجا تو ده ما بهش مي گن: دم سرگرداني!

    کشتيمش و فردا از ترس دوباره فرشو زديم بالا، زيرش يه رتيل بود!

    پاسخ

    اي خدا، چقدر خنديدم با اين کامنت، چه فرش جالبي بوده، جونور زا! :دي