• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : اولين نوازش پدرم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 23 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام بر شما

    مي خواستم مثل خودت زير ضربه هاي پدرت ساکت باشم و چيزي ننويسم!

    چه بگويم ، هرچه بنويسم نمي شود احساس خودم را بيان کنم ،براستي برايم باورش سخت است که ادمي اين قدر بي رحم باشد

    مي دانيد کي را مي گويم!؟ ، پدرت که جاي خود دارد ولي مدينه که يک مادر و يک زن است چطور دلش آمد اين حد چاپلوسي کند و از آن بدتر اين قدر شاهد زدن يک نفر باشد و خودش را به شما نرساند و مانع کتک خودن نشود!

    يک زن و آن همه احساسات و اين همه شقاوت!

    خدايا امکان دارد يک زن اين قدر بي عاطفه و عقده اي باشد!

    براستي تاريخ تکرار مي شود، هند جگر خوار را اينجوري مي شود درک کرد، اين سندي بر واقعيت

    درد کشده اي و صبور ،عاقبت با صابران است

    و متقين

    دعا مي کنم عاقبت به خير شوي ودر دادگاه الهي اجر اين همه سختي ها به نيکي احسن به شما ابلاغ گردد

    سعادتمند در دنيا و آخرت باشيد


    پاسخ

    سلام و سپاس از شما برادر گرامي، دعاي پايانيتان را عميقاً آمين مي گويم و متقابلاً براي شما و خانواده ي محترمتان آرزوي عاقبت بخيري دارم