• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : و ما خانه به دوشان
  • نظرات : 0 خصوصي ، 17 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    ف عزيزم خيلي ناراحت شدم خيلي غصه خوردم چه دايي سنگ دلي داشتي خدا ازش نگذره بي چاره مادرت بيچاره خواهرانت وخواهرزاده هاي دوست داشتنيت
    عزيزم اميدوارم روزي بياد که تنها با دستانت خاطرات زيبا رو نگارش کني اميدوارم روزي اون دايي ها به سزاي عملشون برسند راستي براي مادرت چه اتفاقي افتاد؟
    پاسخ

    ممنون... ببخش که ناراحتتون کردم... آمين... مادرم بيچارگي و آوارگي زيادي کشيد... بعد از اينکه مادرم به اصفهان برگشت، کميته ي امداد امام از آنجايي که فهميده بود دايي ها نسبت به خونه ي ما طمع دارند، هم مامان را از تحت پوشش بودن امداد خارج کرد هم اينکه خونه را مي خواسته ازش بگيره و مي گفته که شما به خاطر بچه هات تحت حمايت امداد بودي و اين خونه به خاطر اينکه بچه داشتي به شما داده شده و حالا بايد همه چيز را برگردونيد... مادرم بدبختي هاي زيادي کشيد تا تونست ثابت کنه که پول زمين خونه را همون ابتدا داده و اينکه در نهايت موفق ميشه سند خونه را از امداد بگيره... از امداد که خلاص ميشه همچنان گرفتار دايي ها بوده که چون ... چنبره زده بودند بر اون خونه! مادرم بي نهايت سختي کشيد... مادرم درد هاي بسياري را تحمل کرد... مادرم استوره ي ايستادگي ست