وبلاگ :
دختـري دَر راه آفتـاب
يادداشت :
ديد، بدون بازديد
نظرات :
0
خصوصي ،
41
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
<
1
2
3
+
حامدگودرزپور
شوخي کردم :) خواستم ازتون اعتراف بگيرم :)
پاسخ
:) خوبه، مي بينم که تنبيه جواب ميده! :دي
+
حامدگودرزپور
سلام
چيزي ندارم بگم
عالي مي نويسيد
حالا نگفتين گردوها رو چطوري چيدين : ديييييييييي
اون لحظه هاي وصيت خيلي سخت بوده :(
پاسخ
سلام بزرگوار، لطف داريد، گفتم: من و دنيا(دختر همسايه) گردوهايي که يکي از پسرهاي محله از روي ديوار از درخت باغ همسايه ي ديگه چيده بود و با سر رسيدن صاحب باغ از دستش افتادند و ريختند، را دو نفري جمع کرديم.... خط ها را يک در ميون خونديد؟ برگرديد سه بار مطلب را بخونيد :دي اون لحظه ها مرگ من بود، ديروز صبح داشتم اين خاطره را مرور مي کردم، گريه کردم، الان که نوشتمش زار زار گريه کردم و شديداً سر درد دارم ... خدا نصيب هيچ کس نکنه که شاهد چنين صحنه اي باشه، اونم يه دختر بچه... يه دختر 9 ساله .. :(
+
احمد
kheyli az vebet khosham oomad edameh bede
پاسخ
سپاس ... چشم :)
+
عمه
پاسخ
سلام عمه ي خوبم، ميلاد هشتمين اختر تابناک ولايت و امامت را بهتون تبريک مي گم. چي شده عمه؟ چرا تو بهت هستين؟
+
من!
خدا را شکر که مامان خوب شد
حتي براي صدم ثانيه اي فکر اين که اگر مامان نبود چي مي شد هم براي غيرممکنه...
خدايا شکرت
اميدوارم خدا به مامان سلامتي و طول عمر بده
پاسخ
خدا را شکر ... براي من هم ... آميــــــــــــن ...
<
1
2
3