سلامي دوباره
من بارهادر باره مادر فکر کردم، درباره از خود گذشتگي هايش ودر باره عشقش به بچه ها
هر چي مي خو هي بگيد هيچ چيزي به قشنگي اين کلمه نسيت با همه معني هايش "مادر"
مطالب شما جالب است
افتخار مي کنم شما را را لينک کنم
واگر شما هم منت بگذار
سلام
عاشق خيابونهاي دراز با درختهاي اصيل اصفهانم، چارباغ.....
و با صنايع دستي ش هيپنوتيزم مي شم :-)
باسلام. شما هم اگر جاي مادرتان بوديد مي دويديد با تمام قوا مي دويديد . براي يک مادر نگران خستگي معنا ندارد فقط تمام هستي اش را بغل مي کند و مي دود. ولي در تمام لحظاتي که ميان خوف و رجا مي دود زمين بر قدم هاي خسته اش بوسه مي زد.
خواهري من وبلاگ ندارم.
انگاري "نبود انسانيت" فقط مد اين روزها نيست، خاطره شما ثابت مي کنه اون وقتها هم کمرنگ بوده.
خدا انشاءالله مادرتو برات نگه داره و روزهايي برسه که در خوشيهاش، زحماتشو جبران کني.
هميشه سلامت باشي گلم