• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : دوباره اسباب بازي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 22 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    جه دختر دايي بي معرفتي.

    اما خدا رو شکر که مادرتون مل فرشته ها مواظبتون بودن.
    سايه اش هميشه سبز باشه
    پاسخ

    اِي اِي اِي ... بله خدا را شکر ... آمين، خدا به خانواده ي شما هم سلامتي و طول عمر با عزت بده انشاء الله
    خدا رو شکر که به خير گذشت
    مهر مادرانه شما را هم به چنين دويدني مي کشاند

    پاسخ

    بله به خير گذشت، آري مهر مادري هر ناممکني را ممکن مي سازد...
    نه عزيز دلم.. بچه خوب نعمته.. تو هم که هزار ماشاءالله خيلي خانمي.. حالت بهتر شد؟ ببخش ديروز خيلي حرف زدم .. يکم نگرونت شدم..
    پاسخ

    لطف داري شما خواهر... بهترم به لطف خدا و دوستان... خواهش ميکنم، جاي نگراني نيست خواهر ... :) خيلي خوبيد. ممنون
    سلام بلاي جون چيه دختر گل!
    خدا رو شکر بخير گذشت...
    باز هم آفرين به مادر...
    پاسخ

    سلام خواهر، وقتي براي کسي خير نداشته باشي مي شوي بلاي جان ديگر! آفرين بر همه ي مادرها
    يا رب
    سلام آبجي
    چه نامرد بود اون رنوييه!
    يک بچه کوچيک و ول کرد و رفت.
    مادرها خيلي مهربان هستند
    مادر که باشي هر محالي به وقوع مي رسه. مادر براي سلامتي فرزندش هر کاري مي کنه.
    قدر مادرها رو بايد خيلي دونست.

    پاسخ

    سلام، بله ... ول کرد و رفت ... مهربان، خيــــــــــلي مهربان، مادرها در خيلي چيزها نمونه اند ...
    + نجفي 
    توي مدرسه ابتدايي ما هيشه موقع تعطيلي مدرسه سه تا صف براي بچه هايي كه خونه اشون اون طرف بلوار بود تشكيل ميشد. و يكي دو تا از كلاس پنجمي ها با پرچم جلوي صف راه ميرفتند تا از خيابون بگذرند.
    بنظرم وظيفه مدرسه است كه در چنين مواردي براي بچه ها فكري بكنه....
    البته مدرسه ما بر بلوار بود و نميدونم مدرسه شما چقدر با اين خيابون اصلي فاصله داشت كه بتونه اين كار رو بكنه يا نه...
    عجب آدم هاي مسخره اي هستن كساني كه به يك بچه ميزنن و در ميرن ... :( و اونهايي كه ماشينشون خاليه و ميتونن به يكي كنار خيابون كه داره زار ميزنه كمك كنن، ولي نميكنن....
    اين مشكلات و خطرها براي تمامي بچه مدرسه اي ها وجود داره..
    پاسخ

    مدرسه ي ما هم همينطور بود، اما ما دو خيابون رو بايد رد ميشديم، يکي دم در مدرسه، يکي ديگه سر کوچه امون، طول خيابون منوچهري که طي ش مي کرديم، زياد بود. بله، اون روزها خيلي سخت مي گرفتند و شخصي که تصادف کرده بود بيچارگي زياد ميکشيد، براي همين هميشه فرار را بر قرار ترجيح ميداد. بيمه نداشتند و مثل الان نبود. گذري ها هم به همين دليل به کسي کمک نمي کردند، مي ترسيدند براي ثواب کباب بشند...
    سلام.حالت خوبه؟لوح سفيد کودکي هميشه باوقايع تلخ وشيرينش کاملا رنگي ميشه.موفق باشي
    پاسخ

    سلام عمه خانوم، خوبم خدا را شکر.... دقيقاً ... همچنين
     <      1   2