• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : يک روز خونين
  • نظرات : 0 خصوصي ، 20 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     


    چه فايده اينقدر پول باشه اما آسايش نباشه

    پاسخ

    اوهوم ....
    + مي نوش 

    بااااااااااااااااااباااااااااااا.....بچه پولدار!
    پاسخ

    :)

    ياد يکي از دوستان افتادم که همه بچه هاي کلاس آرزو داشتند جاي اون باشند.

    خونه بزرگ با 4 خواب و 4 تا سرويس بهداشتي ايراني وفرنگي در زمانيکه نود درصد مردم توالت بي در و پيکر يا نهايتاً يه دونه کوچيکشو ته حياط داشتند.

    هر کدوم از بچه ها اتاقهاي خواب جداگانه با سرويسهاي چوبي قشنگ و فرشهاي ابريشم. هر ماه خريد کفش و کيف و لباس، پول توجيبي چشمگير، کيلو کيلو طلايي که به دخترها و مادر خونواده آويزون بود و ماشينهاي رنگارنگ مدل بالاي خارجي و صد البته سفرهاي دور و نزديک.

    يه بار يکي از دوستام به مادر خونواده گفت: خوش به حالت.

    مادر با يه غمي گفت: آره، واقعاً. تومون خودمونو کشته بيرونمون مردمو.

    بعدها که زندگيشون از هم پاشيد و هرکدومشون به يه راه نابودي (مثل اعتياد و مرگ، فحشا و قاچاق) رفتند، معني حرف مادره رو فهميدم.

    خدارو شکر روزهاي الان تو به از اون روزهاست

    پاسخ

    خدا را شکر
    سلام
    خاطرت رو خوندم:(
    پاسخ

    سلام، ببخشيد به زحمت افتاديد :) .... ببخشيد که ناراحت شديد :(
    سلام
    ماشالا چ تمکن مالي اي :دي
    مرفه هاي بي درد بوديد:دي
    پاسخ

    سلام... بله بله :) خيــــــلي، يعني غريب ترين چيز تو خونه ي ما درد بود! ;(

    آرزو

    اي خوشا مستانه سر در پاي دلبر داشتن
    دل تهي از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن

    نزد شاهين محبت بي پر و بال آمدن
    پيش باز عشق آئين کبوتر داشتن

    سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
    تن بياد روي جانان اندر آذر داشتن

    اشک را چون لعل پروردن بخوناب جگر
    ديده را سوداگر ياقوت احمر داشتن

    هر کجا نور است چون پروانه خود را باختن
    هر کجا نار است خود را چون سمندر داشتن

    آب حيوان يافتن بيرنج در ظلمات دل
    زان همي نوشيدن و ياد سکندر داشتن

    از براي سود، در درياي بي پايان علم
    عقل را مانند غواصان، شناور داشتن

    گوشوار حکمت اندر گوش جان آويختن
    چشم دل را با چراغ جان منور داشتن


    در گلستان هنر چون نخل بودن بارور
    عار از ناچيزي سرو و صنوبر داشتن

    از مس دل ساختن با دست دانش زر ناب
    علم و جان را کيميا و کيمياگر داشتن

    همچو مور اندر ره همت همي پا کوفتن
    چون مگس همواره دست شوق بر سر داشتن

    بانوپروين اعتصامي

    سلام خواهر جون...چه روز سختي بود ...
    چه روزه دلنشيني...
    خدا خواهرتونو حفظ کنه
    پاسخ

    سلام خواهر خوبم، بله سخت و زخمي :) ممنونم، خداوند به خانواده ي شما هم سلامتي بده و براتون نگهشون داره :)
    سلام خدا خيلي دوست داره باور کن راستي بيا وبم
    پاسخ

    سلام. بله، باور ميکنم ... چشم، اومدم

    پاسخ

    :) خوش آمديد
    + somaye 
    سلام بااينكه دردناكن ولي انقدر زيبا نوشتيد كه بي صبرانه منتظر ادامه هستم راستي الان كه خوبيد مامان وبابا هم كه خوبن انشاالله شما قبلا هم وبلاكى با همين اسم داشتين اتفاقي ديدم ولي تعطيل بود خدا كنه ايا زود وهميشه بنويسيد
    پاسخ

    سلام. لطف داريد شما. تو يکي دو پست آينده متوجه ميشيد که وضعيت زندگي مامان و بابا چطوريه. بله مطالب اون وب به اينجا انتقال داده شد ... چشم :)

    درود بر شما و بر بندگان شايسته ي خدا
    همه ي خاطرات اين صفحه رو خواندم.
    ولي.. آنچه بود اين سرگذشت، از سر گذشت...
    عادت نکنيد به مرور خاطره هاي غم زده بلکه با انرژي گرفتن از زيباييهاي اکنون به سمت آينده روشن جاري شويد.
    بدرود

    پاسخ

    سلام بر شما. لطف کرديد. بله، از سر گذشت! چشم، ان شاء الله :)
    چه تلخ و آزار دهنده بود خوندنشون
    اميدوارم نوشتنشون بتونه براتون آرامش بياره و اون اتفاقاتو از ذهنتون دور و به کلمه ها منتقل کنه
    بازم ميام
    پاسخ

    سلام خواهر سعاد، متاسفم که ناراحت شديد... ممنون، اميدوارم... لطف داريد
    قربونتون برم شما چقد زخمي شدين!
    پاسخ

    خدا بهتون سلامتي بده :) ... بله يه روز سخت و عجيب و خونين بود ...
    + صنم 
    ممنون بابت لينک شما هم لينک شدي عزيزم
    منتظر ادامه خاطراتت هستم
    + گل بانو 
    سلام.الان چند سالته؟ براي اين مي پرسم كه خاطراتي كه تعريف ميكني برام مبهم هست!
    عجب روز سختي داشتي، تازه مامانت هم نبوده!
    تقريبا 20 سال پيش پاي داداشتم لاي پره هاي دوچرخه گير كرد گوشتش كنده شد. چند روز از جاش تكون نميخورد. شايد هنوز جاش هست. تو خانواده هاي پرجمعيت اين اتفاقات زياده و خواهر و برادرا همديگه رو جداي از اذيت ،‌خيلي دوست دارند.
    پاسخ

    سلام، پي بردن به سنم زياد سخت نيست... به عدد هايي که تو متن ها گفتم بايد دقت کنين، از چه نظر مبهمه؟ بله، روزي سخت ... آره خيلي بده، من قشنگ قيافه ي پام يادمه که گوشتش بهش آويزون بود! بله، خواهر و برادرها با هم خيلي خوبند و همديگه را خيلي دوست دارند اما پيش اومدن چنين مواردي با وجود علاقه بينشون طبيعيه. منتها بين ما اصلا از اين چيزا نبود...
       1   2      >