صبوري اون روزهاتو تحسين مي کنم.
باني اين ويراني را ندانم چگونه بايد بخشيد و اصلاً بايد بخشيد يا فقط فراموش کرد؟!از روي تاريخها مي تونم حدس بزنم که تقريباً هم سنيم. منم تو اون تاريخ که گفتي مهمان مدرسه راهنمايي بودم!
سلام
زندگي خوب خوب و بد بد نمي شود
آميخته اي از اين دوست ،ما بايد قدر خوبي ها رو بدو نيم از بدي ها در بگيريم
من برادري دارم که چند سال در سيستان بود اون هم بر خلاف آنچه مردم فکر مي کنند از اغلب مردم به نيکي ياد مي کند
من فکر مي کنم اونهايي که رنگ شهري گرفته اند اغلب متاسفانه در رفتار شان با مشکلات بيشتري رو برو هستند
استفاده کردم از نوشته هات واز داستانهاي واقعي کخ توصيفات دقيقي رو نوشته بودي
عاقبت به خير شوي انشالله