خسته ام خواهر، خستهامشب منزل برادر هستم و دسترسي به اين جعبه جادويي
چشم هايم خواب مي رود و نق نق کودکي که به خواب نميرودتا عمه را بر سر خود ببيند و من که ديگر اختيار پلک هايم با خودم نيست تمام تلاشم را مي کنم تا رمز را درست وارد کرده تا قدري از خاطرات نازنين دوستم را بخوانم. 1 بار، 2 بار، 3 بار و... نه بيخوود خود را خسته نکن بهره بردن از کلام دوست لياقت مي خواهد
راستي چرا نظرت را پاک کردي شايد داشتن آن هم لياقت مي خواهد اما دوستش داشتم
راستي سلام!