• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : نسل وارونه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 26 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    مي گفت به مهماني رفته بوديم مهماني رسمي که آقايون و خانمها با هم حضور داشتند. به خيالمان تلويزيون روشن بود که تصوير زني لخت و عريان... همسر و پسرانم همه سرخ وسفيد شد و من آب مي شدم در حاليکه اعضاي خاناده ميزبان زن و مرد خيلي عادي نگاه مي کردند... تازه دوزاريمان افتاد ماهواره ست

    و من در حين شنيدن صحبتهاي او به ياد زن و شوهر جواني افتادم که چندي پيش در خيابان ديدم مرد جوان درست زماني که در کنار همسر زيبا و ترگل مرگل و آرايش کرده اش راه مي رفت به زن ديگري چشم دوخته بود و زن نيز به مرد...

    تازه فهميدم چزور عادي مي شود همه چيز و چه زود دير مي شود براي دست به کار شدن

    پاسخ

    آخ آخ آخ ... چنين اتفاقي يک بار براي ما افتاد... شرم آور است به خدا، شرم آور...