هو الحي باسلام. يه لحظه شيطاني شدم و گفتم کاش آن عنکبوت سمي بود و کار مدينه را مي ساخت اما به اندک فاصله اي خدا را شاکر شدم که سرنوشت مخلوقات به دست من نيفتاده است .
در ضمن بانو جان ما آن جا مبلغ داريم بحمدلله مبلغين ما بعضا جانشان را کف دست مي گيرند و در اين نواحي با زن و فرزند زندگي مي کنند و گاهي هم خبر شهادت بعضي هاشان را براي ما مي آورند بدون آنکه کمترين خبري از رسانه ها پخش شود . مبلغين ما آنجا خانه بهداشت دارند و يکسري امکانات بماند که بيشتر در اختيار طلاب اهل سنت است تا بچه شيعه ها بماند که طلاب ما به روي خودشان نمي آورند و اجازه مي دهند از آنچه متعلق به آنها نيست استفاده کنند. مبلغين ما گاهي به روستاهايشان هم مي روند بماند که مردم آنجا آنقدر مهمان نواز نيستند که پذيرايي شان کنند و مجبور مي شوند شبها در اصطبل بخواند و صبحها همراهشان به کار بي مزد بروند تا به اين بهانه تبليغ کنند بماند که سازمان تبليغات ما هم تره هم برايشان خرد نمي کند. مبلغين ما آنجا چيزهاي جالبي مي گويند اينکه تعدادي مقلد سني هم دارند چرا که اين سني ها معتقدند بزرگانشان چيزي از اسلام سرشان نمي شود خلاصه که ...
سلام
بعضي مواقع آدم خدا را نمي بيند ولي عقرب را مي بيند و نمي داند عقرب مامور چه کاري است، آنگاه دل غافل شکار عقرب مي شود
همان خدايي که موسي را در دامان فرعون بزرگ مي کند خودش مي داند چگونه از بندگانش محافظت کند
هميشه خدا بهتر از ديگران را حفظ مي کند وما بايد کارهايمان را به خدا بسپاريم