• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : ترس
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام ..دخترگلم اگرازوالدين ميترسيم وازخدانميترسيم دليلش فقط يقين هست که به خدانداريم (قيامت را آنطورکه بايد، قبول نداريم)امابه تنبيه وتشويق والدين به يقين رسيديم..اين استنباط منه.دليلش اينکه دائم گناه ميکنيم ولي به بهانه ي غفارالذنوب بودنش تکرارش ميکنيم عهدهاي بشکسته نشان عدم يقين به مرگ وقيامت ميتونه باشه ولاغير
    پاسخ

    از خدا نمي ترسيم چون ستارالعيوب هست، از خدا نمي ترسيم چون رحمن و رحيم هست. وقتي خطايي را مرتکب مي شويم، خدا به سرعت آن را علني نکرده و آبروي ما رانزد مردم نمي برد، همچنين خدا توبه پذير است، به راحتي خطا مي کنيم و بعد شايد! توبه و پس از آن بارها و بارها توبه مي شکنيم، خدا را هم که چشم در چشم نمي بينيم! پس راحت تر خطا مي کنيم و توبه مي شکنيم و خجالت هم نمي کشيم. پدر و مادر اما فرق دارد، مي داني عمه ي خوبم، پدر و مادر از فرزند خود انتظاراتي دارند، توقعات و تصوراتي... ما آنها را چشم در چشم مي بينيم و مراقبيم تصويري که از ما در ذهن دارند تغيير نکرده و خراب نشود... ما !!! از والدين خود بيش از خدا مي ترسيم، چرا که پدر و مادر در همان لحظه که متوجه خطاي فرزند مي شوند او را تنبيه مي کنند، چرا که وجه ي ما نزدشان خراب مي شود، چرا که به آبروي خانوادگي و اجتماعي ما آسيب وارد مي شود. آري همانگونه شما گفتيد، ما خدا را آنگونه که خود دوست داريم م يپنداريم، نه آنگونه که هست! بايد که در اعتقاد و يقين هايمان به خدا شک کنيم. در شناختمان از خدا...