وبلاگ :
دختـري دَر راه آفتـاب
يادداشت :
اولين نوازش پدرم
نظرات :
0
خصوصي ،
23
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ف الف - دختري در راه آفتاب
طهورا بانو، سلام
يکي دو مرتبه اي که مادرم مرا زد، که خاطره اش در ذهنم مانده، همان که وقتي برادرم رفته بود، آمد و مرا در جارختخوابي زد، اين ها را که مرور مي کنم به مادرم حق مي دهم، حق مي دهم چرا که مـــــــــــــــادرم بسيـــــــــــــــــار درد کشيد. مـــــــــــــــــادرم بسيـــــــــــــــــــــار تنها بود. مادرم غم هاي بسياري داشت. مادرم ... مادرم مادر بود. امروز معناي آن کتک را درک مي کنم. چوب آموزش بود که مادرم زد، چوب پدر چه معنايي دارد؟ چه مفهومي دارد؟ مي دانيد خواهر؟ شما خواننده ها خاطرات مرا تنها خوانده ايد، خيلي از آنها را ديگر به ياد نداريد. و از لابلاي خاطرات من نکات آموزشي، اجتماعي، مذهبي و اخلاقي را شايد درک نکرده باشيد. اما وقتي من خاطراتم را مرور مي کنم. مي يابم که مادرم در فلان زمان و مکان حتي از انتخاب رنگ لباس ها هدف داشته، درس مي داده، ضرب المثل هايش، حرف هايش، شعرهايش... امروز مي فهمم کتک هايي که خوردم، علت خستگي مادرم بود و کم شدن ظرفيتش براي تحمل شيطنت هايم. نه نفرت، نه غيظ، نه خشم از ديگران... اما پدر چه؟ جلوتر بيشتر شخصيت ها را مي شناسيد. نمي دانم چه شد که درد دلم باز شد و اينجا، ذيل اين کامنت اين ها را گفتم... حرف است ديگر، گاهي ميل گفتن داري و مي گويي... گاهي براي طهورا بانو، گاه خواهر، يه وقتي هم براي نرگس بانويي که مدتي ست اينجا نمي آيد...