سلام عليکم خواهر جان
خوبيد انشاالله؟
بله چنان چيزي ممکن است!
خدا قسمت نکنه خيلي گريه کردم
سلام شما خيلي وقته هم کم سر ميزنيد و هم کم پيام ميگذاريد برام اما ايندفعه کولاک کردي و ما هم سوپرايز شديم از لطف بي حدتون
شايد تشريف مياريد به وبلاگ اما نظر نميگذاريد
وقتي سيزده ساله بود يه خواستگاري داشت که نوزده سالش بود، پسر دختر عموي پدرش، تک پسر و تازه دانشگاه قبول شده بود، خوش قيافه و خوش تيپ و مهربون و پولدار از يه خونواده عالي
پدر با وجود تمايل درونيش، به خاطر صغر سن دختر، بهشون جواب منفي داد و همون سال دختر عمه اون پسر زنش شد و به فاصله چهار سال دو تا پسر براش دنيا آورد و وقتي پسرهاش 2 سال و نيمه و هفت ماهه بودند براثر بيماري از دنيا رفت...
خواستگار قبلي دختر، يکسال بعد به همراه پدر و مادر همسر مرحومش، مجدداً به خواستگاري اومد. اينبار، يه جوون دانشجو نبود، مدير يکي از بخشهاي مهم يک کارخونه مهم خودروسازي، يه مرد موفق و در عين حال موجه با خيلي فاکتورهاي خوب ديگه، تنها مشکلش وجود بچه هاش بود که خب پدر و مادر همسر مرحومش اومده بودند تا بگن: با دل و جون بچه ها رو مي بريم پيش خودمون تا از يادگارهاي دخترمون نگهداري کنيم. شما فکر کن با يه پسر مجرد ازدواج مي کني چون هيچوقت از طرف بچه ها برات مشکلي درست نخواهد شد و ...
حتي پدر هم موافق بود اما جوابي که دختر داد:
بچه هايي که خدا مادرشونو گرفته، من حق ندارم پدرشونو بگيرم. متأسفانه در خودم ظرفيت اينو نمي بينيم که تو اين سن کم (بيست سال) مادر دوتا بچه بشم. اما شما بگرديد دنبال يه خانمي که بتونه هم همسر خوبي باشه هم مادر خوبي براي اين دو طفل معصوم
سلام
دلم مي سوزد براي اين دختر
و آن زن که نثار محبت براي آن بچه اي که تشنه محبت است ،موجب تحقير شده!
دلم مي سوزد براي آن مادر زن و و بستگانش ،براي اينکه روحشان بخ حسادت تشنه شده است و بدي!
ولي دعا مي کنم:
خدايا آنچه مورد رضايت توست آن کن و اين خانواده و بخصوص اين دختر کوچک را خوشبخت نما، آمين