تو به من خنديديونمي دانستيمن به چه دلهره از باغچه همسايهسيب را دزديدمباغبان از پي من تند دويدسيب را دست تو ديدغضب آلوده به من كرد نگاهسيب دندان زده از دست تو افتاد به خاكو تو رفتي و هنوزسالها هست كه در گوش من آرام آرامخش خش گام تو تكرار كنانميدهد آزارمو من انديشه كنانغرق اين پندارمكه چراباغچه كوچك ما سيب نداشت
________________________________
سلام . از حضورتان ممنونم