وبلاگ :
دختـري دَر راه آفتـاب
يادداشت :
در يک نگاه!
نظرات :
0
خصوصي ،
18
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
خودم
عزيزم وقتي خاطراتت رو ميخونم يه جاهاييش ياد مامان خودم ميفتم
مامان منم مثل مامان شما همين جور بود مثلا تنبيه بدني
يا اصلا تشويق نکردن يا مقايسه
حتي براي نماز و روزه..
يا حتي براي سادگي و تما حرفا رو به بقيه گفتن...
نميدونم ويژگي تمام مامانا انگار اينجوري بوده اون دوران
اما خدا بهشون سلامتي بده چون واقعا زحمت کشيدن
راستي الان از اون خونه خبري هست؟ يعني چي شد؟ هنوزم اونجا هستيد يا نه ؟
پاسخ
اوهوم... انگار ماماناي دوران ما همه مثل هم بودند :) سلامت باشي خواهر خوبم، خدا به مادر شما هم سلامتي بده...ماجراي خونه را مي نويسم! خودتون چي حدس مي زنيد؟ مثلاً تو طرح افتاده باشه خوبه؟ يا تو زلزله خراب شده باشه؟ يا ... شما چي فکر مي کنيد؟ :) تو پست بعدي مي نويسمش