• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : ظلم هاي آشکار
  • نظرات : 0 خصوصي ، 33 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    تازه ديدم بزرگشده عکستو

    خيلي خوبه که بخشايي از خاطره رو با يه عکس از همون زمان مستند ميکني!

    چون دقيقا همون سن خواننده مياد تو ذهنش و خيلي به صميميت بين تو و مخاطبت کمک ميکنه

    اخه چرا مامان به اون فداکاري و با گذشتي و مومني فقط نگاهت ميکرد و نيومد ببينه چت شده؟ براش مهم نبود که شايد ديگه نفس نکشي که يه ابي بهت بده يه صدايي بکنه يه کاري بکنه تا نفس برگرده؟؟

    پاسخ

    شايد تو بهت بود! تو بهت که بود... ولي معتقد بود وقتي کسي بچه را تنبيه مي کنه نبايد دخالت کنه تا تنبيه اثرش از بين نره... خب چون بچه بوديم حرفش را گوش نمي کرديم و مثلاً بچه ي اذيت بکني بوديم! لابد با خودش مي گفته آخيش يکي پيدا شد اينو بزنه! :دي ... نمي دونم والا ... چي بگم؟...