• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : عاشقانه با مادر
  • نظرات : 0 خصوصي ، 30 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    هو العزيز.باسلام. وقتي از قصه گفتن هاي مادرت گفتي چقدر حس خوشايندي داشت . اما داستان کتک خوردن ها ...عزيزم آخه چجوري دلشون اومد با شما اين کارو بکنن . احساس مي کنم زخمي عميق در قلب و حافظه ات جا خوش کرده زخمي که به سختي التيام پيدا مي کنه زخمي که گذر زمان آنرا فراموش نکرده بانوي آفتاب از صميم قلب برايت بهترينها را مي خواهم.

    پاسخ

    سلام خواهر، خب فکر کنم هر بچه ي ديگه اي هم به جاي ما بود و در هر خانواده ي ديگه اي هم که مي بود، اگر لوله پليکا را مي شکست تنبيه مي شد! عنوان پست دقيقاً احساس من نسبت به مادرم است... ممنونم از شما... شاد باشي خواهرم