• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : زيباترين آهنگ عشق
  • نظرات : 1 خصوصي ، 21 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    سلام

    خيلي زيبا ببود

    خيلي زيبا بود

    خوشحال ميشم به من سري بزنيد

    مي بينم كه رنگ عوض كردين
    + اتنا 
    + ارش 

    سلام
    + آتنا 

    سلام عمه من آتنا هستم اينها را خودم نوشتم عمه من تو را خيلي دوست دارم.

    سلام - ممنونم كه سر زديد - زيبا بود

    بهتره بدونيد سكوت را فقط با سكوت مي شه معني كرد

    باز هم به روزم و منتظر

    يا حق

    بنام خدا
    سلام
    قشنگ بود .
    التماس دعا

    سلام خواهر جون

    اين پيامها چي كه از شما ديدم فكر نمي كنم شما باشيد من از ديشب نت نداشتم الان كه اومدم اين پيامها را ديدم خيلي دلم گرفت چي شده؟؟؟؟ شما ديگه چرا؟؟؟؟........

    ولي اميدوارم كه اشتباهي ديده باشم

    سربلند وسرافراز باشيد

    ياعلي

    سلام
    خوب ميشي و باز هم وبلاگت رو به روز مي كني
    و خودت برا ما مطلب مينويسي
    با عرض سلام و آرزوي سالي سرشار از خوشي براي شما
    اميدوارم حالتون خوب باشه
    ببخشيد يه کم دير شد به روز کردم گفتم خبرتون کنم
    بالاخره فرصت شد ما دوباره يه دستي به سر و گوش شور عاشقانه بکشيم
    خوشحال ميشيم اگه تشريف بياريد و سري بزنيد
    هميشه شادکام باشيد
    التماس دعا
    يا علي
    زندگي قشنگه
    حتي اگه تنها باشي
    بي کس و غريب
    ميون ديگران باشي...
    سلام.
    چي بگم؟!


    + محمد احمديان 
    سلام
    زيارت قبول.
    نوشه شما رو در مورد اردوي امسل چند بار خواندم.
    تقريبا با حرفهاي شما موافقم ،البته نه در مورد اردوي شما که من فقط در طلائيه خدمت رسيدم ،و نمي دانم که آيا من هم اينگونه حرف زده ام؟ که اگر جواب شما مثبت باشد از حضور شما عذر مي خواهم ،اما يک چيز را هميشه گفته ام مصيبت ما از آنجائي شروع شد که کنگره هاي سرداران گرفتيم و از قصه هاي سراسر حماسه شهداي امدادگر،تخريب،تعاون(برانکاردچي ها)و تدارکاتي ها غافل شديم ،امروز شهيد همت را بيشتر به چشمان زيبا مي شناسيم تا با آن روح حماسيش،و ......!
    يک روز يکي از کسانيکه مي دانم همه او را مي شناسند جائي خاطره گوئي کرده بود وقتي شنيدم به عزيزي گفتم اينها را شايد فقط در خواب بشود ديد.
    مدتي بعد آن عزيز بهم گفت محمد تو رو خدا از کجا اين حرف را زدي؟
    پرسيدم چطور ؟گفت به آن آقاي راوي گفتم اين اتفاقات در کدام جبهه اتفاق افتاده ؟گفته بود در خواب ديدم.به همين سادگي!!!!!!!!!!!!
    اميدوارم حقير دچار اين درد نشوم و براي اين خاطر به دعا و نصيحتهاي شما نياز مبرم دارم.
    بازهم بهم سر بزنيد و با نوشته هاي خودتون هادي ما شويد .
    برادر کوچک شما .
    يا زينب.
    سلام... سالي خوش و زيبا در كنار مادر و ديگر دوستان و همراهان برايتان آرزومندم
       1   2      >