• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : کلاس چهارم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 27 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    آخ امان ازدجريمه شدن...معلم دهنشو باز ميکرد و يه عددي ازش ميپريد بيرون اون موقع ما بوديم و به تعداد اون عدد نوشتن و شمردن که ببينم تموم شد يانه
    خوب عزيزم يه کلمه به مادرت ميگفتي زودتر راهيتون کنه واسه مدرسه .
    حدس ميزنم مادرت چه ارامشي داشته بعد از نقل مکان حتي اگه يه پناهگاه باشه
    راستي تو اين سالها مادرتون از کجا هزينه هاشو تامين ميکرد؟
    پاسخ

    جريمه هاي نوشتني خيلي بد بود، مخصوصاً براي من! مي دوني چرا؟ چون من کلاً تو نوشتن ضعيف بودم و دستم درد مي گرفت، هنوزم مچم و انگشت هام درد مي گيرند... مامان خودش وقتي ما اون ساعت ميرفتيم بيرون مي دونست که دير ميرسيم! خب چي بگم؟ شرايط ما اون جوري بود ديگه ... بله، وقتي اومديم تو خونه ي خودمون آرامش براي هممون بيشتر بود... همه... مامان، من ، خواهر... هيچ کجا خونه ي خود آدم نميشه... هيچ کجا...