سلام
اينم خودش يک داستانه "فکر کنين از اون به بعد ملت منو مي ديدند کيف دستي هاشون رو قايم مي کردند! انگار که خداي نکرده من دست کج باشم! و نتيجه ي اين رفتار اشتباه مامان اين شد که هم فاميل منو به عنوان يه دست کج مي ديدند هم من صداقت را گذاشتم کنار، هم اينکه بعد از اون ماجرا هم باز قلک ها را باز کردم ... بماند که ديگه بعد از اون ماجرا هيچ کس بهمون پول نداد!!! "