وبلاگ :
دختـري دَر راه آفتـاب
يادداشت :
حسرت، مرگ، آرزو
نظرات :
0
خصوصي ،
29
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
پارميدا
سلام چه خاطراتي خوب يادته منم حاطراتم يادمه ولي اينجوري با جزئيات نه اين پول جمع کردن ها تو خونه ما هم بود هيچ وقت يادم نمياد با پول عيدي هام چيزي خريده باشم هميشه مامانم پول عيدي ها رو ازمون پس ميگيرفت مثلا يادمه برا خونمون موقع خريد وام گرفته بودن و همش بهم ميگفتن تو که 15 سالت بشه .
وام خونه تموم ميشه منم دوست نداشتم 15 سالم شه هميشه ميگفتم با سن من حساب نکنيد هيچ وقت نپرسيدي چرا اون وسايلي که خريده بوودين رو مامانت بهتون نداد؟
راستي چرااز خبر مربوط به باباتون خوشحال شدين؟البته اگر دوست داري جواب بده
پاسخ
نه نپرسيدم... تو کامنت قبلي به مامان عاشق گفتم، نخوندي خواهري؟