• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : حسرت، مرگ، آرزو
  • نظرات : 0 خصوصي ، 29 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + خانم اسفند 
    عزيزمي اخي بگردم..چقد تو مظلوم واقع شدي...واي مرگ امام رو منم يادمه..چقد همه ناراحت و غمگين بودن اون موقع...
    من اون موقع خيلي کويچک بودم. تازه ميخواستم برم مدرسه يا شايدم 7 ساله بودم.
    چقد مامانت خشن بودن خدايي...البته مطمئنم الان که برگردن گذشته نارحت ميشن از اين رفتارشون..
    من هم قلک داشتم اما همش براي خودم خرج ميکردم..
    يادش بخير
    من تازه درامد هم داشتم براي خودم چيزي ميفروختم و پولش رو جمع ميکردم

    پاسخ

    بابا پول دار، خود کفا ... همينطوره رحلت امام خيـــــلي سخت بود. اشکال نداره ديگه گذشت ...