• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : حسرت، مرگ، آرزو
  • نظرات : 0 خصوصي ، 29 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام مجدد

    واقعا آدم وقتي به زمان بچه گي مي انديشد غصه اون زمانها رو مي خورد بخصوص صداقت و پاکي اون روزها رو

    من مطمئنم به خواطر صداقت تون حتما اجر اون روهايي که گفتيد جارو مي کرديد رو گرفتيد و يا خواهي گرفت
    ( الاعمال و بنيات)

    من از اين ناخنک زدنها ودزدي هاي بچه گانه زياد داشتم

    من هم هميشه پولهامون رو تو قلک مي ريختيم و مي گذاشتيم براي روز مبادا و روزهايي که واقعا بدرد مون مي خورد و به اين کار اعتقاد داشتم و بدرد مون خورد ولي جالب است اين حرفهاي شما رو دخترام الان تکرار مي کنند ، البته وضعيت شما به حقيقت فرق داشت

    پاسخ

    سلام و زيارت قبول، نمي دونم شايد هم نيتم صادقانه نبوده که حضرت را نديدم! / اميدوارم / ناخنک زدن که دزدي نيست! به ما که کسي پول نمي داد که قلکمون زود پر بشه، خيلي دير به دير خاله و گاهي هم دايي، اونم چقدر؟ يک تومن، دو تومن، 5 ريال! خب خيلي طول مي کشيد تا پر بشه، ضمن اينکه دريغ از يه يک تومني از اين پول که نصيب خودمون بشه، خب بچه هم به هزار اميد اين پول ها را جمع کرده... البته مامان حق داشت... اما دو تا اشتباه کرد تو اين قضيه، يک اينکه وسايلي که خريده بودم را بهم نداد استفاده کنم، دوم اينکه اين ماجرا را براي همه تعريف کرد و به اصطلاح آبروي من رو همه جا برد! فکر کنين از اون به بعد ملت منو مي ديدند کيف دستي هاشون رو قايم مي کردند! انگار که خداي نکرده من دست کج باشم! و نتيجه ي اين رفتار اشتباه مامان اين شد که هم فاميل منو به عنوان يه دست کج مي ديدند هم من صداقت را گذاشتم کنار، هم اينکه بعد از اون ماجرا هم باز قلک ها را باز کردم ... بماند که ديگه بعد از اون ماجرا هيچ کس بهمون پول نداد!!!