• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : الحمدالله
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مي نوش 


    سلام عزيزم آره دقيقا يادمه اسمشم يادم بود!

    ولي دقيقا الان از فرط عصبانيت بخاطر ريخته شدن اونهمه طلاي داغ

    يعني چاي زعفراني، اسمش يادم رفت!! آخه دختر چرا چاي به اون خوبي و مفيدي رو ريختي اسرافکار؟؟
    پاسخ

    بح سلاااام ... عه؟ من اسمش يادم نيست :( طلاي داغ! :دي شوخي مي کني؟ آها به خاطر زعفرون ها مي گي؟ چايي خوب؟! چايي مفيد؟! منظورت همون قيـــرَ ست؟ (قيرَ ست، را با لهجه ي اصفهاني بخون) اسرافکار؟ راست ميگي، قبول دارم :) مي نوش، يادته بچه ه جوگير شد فرار کرد! بابا و مامانش تو مسجد مي دويدند بگيرندش، بهش نمي رسيدند!