وبلاگ :
دختـري دَر راه آفتـاب
يادداشت :
ديد، بدون بازديد
نظرات :
0
خصوصي ،
41
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سيدمهدي
از حديث «قال الامير (ع): قصم ظهري رجلان؛ عالم متهتک و جاهل متنسک» قويتر شايد و البته روشنتر اين است: «أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) قَالَ: قَطَعَ ظَهْرِي رَجُلَانِ مِنَ الدُّنْيَا رَجُلٌ عَلِيمُ اللِّسَانِ فَاسِقٌ وَ رَجُلٌ جَاهِلُ الْقَلْبِ نَاسِكٌ هَذَا يَصُدُّ بِلِسَانِهِ عَنْ فِسْقِهِ وَ هَذَا بِنُسُكِهِ عَنْ جَهْلِهِ فَاتَّقُوا الْفَاسِقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الْجَاهِلَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِينَ أُولَئِكَ فِتْنَةُ كُلِّ مَفْتُونٍ...» (خصال صدوق، چاپ جامعه مدرسين، ج1، ص69) از دختر امام ره نقل شده حضرت ايشان حتي براي نماز صبح فرزندانش را بيدار نميكرد از خواب! فرزندي كه نماز بر او واجب بوده. عالم ميداند كه نائم تكليف ندارد. ميداند كه كودك دزدي هم بكند معصيت نكرده! عذر كه اين طور بيادبي ميكنم، اما حقيقتاً جهل انسانهاي متديّن ِ ما چقدر در بد نشان دادن دين مؤثر بوده؟! پوستهاي از دين ديده و حقيقت و گوهر آن در نيافته! كجاي دين آمده كه كودك را بدون حتي تفهيم اتهام تأديب كنند؟ كه اصلش نيز محل تأمّل است چه برسد بدون اطلاع و بازجويي! در قرآن است كه داوود ع به خاطر نپرسيدن از متشاكي و اكتفا به گفتههاي شاكي در دادن رأي اشتباه كرد و فهميد در امتحان خدا شكست خورده، با اينكه اصلاً شاكي و متشاكي هر دو فرشتههاي الهي بودند و هيچ شكايتي در بين نبوده! حاشا و كلّا كه بايد از اين دينداران جاهل تبرّي جست. انسانهايي كه نماز شب ميخوانند و فردايش با هتاكي و بيادبي يا تضييع حقوق ديگران گناه و وزر و وبال براي خود فراهم ميآورند. جسارت بنده را ببخشيد.
پاسخ
خواهش مي کنم... ممنون از کامنتتون، علت تنبيه مادر تنها گردوها نبود، گريه و دلتنگي من هم بود :( يه خاطره از ماه رمضون دارم جلوتر تعريفش مي کنم اما در مورد نماز يه خاطره يادم اومد: مامان خيــــــــــــــــــلي آهسته نماز مي خونند، شمرده شمرده و بسيار آهسته! و البته کليه نوافل و دعاها و ... را هم مي خونند، يادمه اون روزها دعاي گنج العرش را هم زياد مي خوندند، و من هم بايد پا به پاي مامان نماز بخونم! اگر اذان و اقامه نمي گفتم، اگر نافله نمي خوندم! (در مورد نافله سخت گيري خيلي خيلي کمتر بود) و اگر بعد از نماز سريع بلند مي شدم و مي رفتم و دعا و قرآن نمي خوندم! و بدتر از همـــــه اگر نماز را تندتر از مامان مي خوندم حرف ها بود که بايد مي شنيدم! تره به تخمش ميره حسني به باباش! جون به جونتون کنند بچه هاي همون باباييد، تارک الصلاة، مثل کلاغ نوک ميزني به زمين که مثلا من نماز خوندم! اين نماز بخوره تو سرت، از کمر دوتات کنه! اين نماز تا نصفه ي راه ميره و برمي گرده مي خوره تو سرت، کيو ميخواي گول بزني؟ سر خدا مي خواي شيره بمالي؟ اوووووووووووووووووووووووه! نمي دونيد که! به نظر خودم همه ي صداقت و معصوميت و سادگي کودکي من را بزرگترها خراب کردند! اين حرف ها اين قدر بود و بود و بود تا اينکه يه وقتي شد که من نمازهام را يک در ميون خوندم! چون در مورد جهالت دين داران گفتيد، اين خاطره يادم اومد...