سلام آبجيه خواهر من!
امروز وقت داشتم نشستم بيست سي تايي از پستاتونو خوندم. انواع و اقسام حسا رو دارم.. كلا چيزي نگم بهتره فكر كنم.
خوشحالم از آشناييتون
سلام ...
من عمامه ام كوجا بود ؟ هي... غم و غصه هامونو يادمون ننداز ديگه آبجي ...ما شالله داداشت چه جوون رشيدي بوده ها
پيش فرض هاي زندگيمون شبيه همه با آدمهاي متفاوت ؛ تم يكيه با رنگ هاي مختلف ... خدايش بيامرزد ...
من و تو سيندرلاي اين قصه ايم ...ولي من آناستازيا و گرزيليا (خواهراش بيدن !)و نا مادري اي دارم كه از باباي قصه بيشتر نه !كمتر هم عاشقشون نيستم !
براي تو دست به دعاي امدن شاهزاده دارم ....