• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : نماز
  • نظرات : 0 خصوصي ، 25 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    سلام

    باز مادر!

    ياد اين سخن پيامبر اسلام افتادم

    دوکس کمر مرا شکست عالم بي دين ،جاهل مقدس مآب

    چرا توهين !

    يکي از مشکلات ما متاسفانه همين توهين است

    پاسخ

    متاسفانه...

    پاسخ

    چي شده خواهر سحر؟ :(
    سلام شرمنده من اين روزا سرم شلوغه کمتر ميرسم تو فضاي مجازي بگردم
    براي من سواله با اينهمه تفاوت مادر و پدرتون چطور با هم اشنا شدند و چطور همديگه را پسنديدند
    پاسخ

    براي ما هم سئواله! اون زمان پسنديدني در کار نبوده!
    يا رب
    خيلي جالب بود
    من نماز و خيلي زود ياد گرفتم ولي فکر کنم تا پنجم چيزي از سجده سهو و غيره نمي دونستم
    چه مادرها خوبند يادمه مادرم بهم قرآن ياد مي داد
    پاسخ

    من قبل از سن تکليف همه ي اينا را بلد بودم، مادرها خيــــــــــــــلي خوبند

    سلام و عرض ادب

    در مشهد دعاگو بوديم و نائب الزياره

    راستش اصلا نميشه باور کرد اينهمه اتفاق بي تدبير سپري شده باشه

    پاسخ

    سلام عليکم، متشکرم، زيارت قبول، کاش واضح تر نوشته بوديد تا بتونم جواب درستي بدم. کدوم تدبير؟ کدوم بي تدبيري؟ من نمي دونم طرف بي تدبير شما کيه؟ پدر؟ مادر؟ ولي مي تونم بگم چيزي که اتفاق افتاده را بايد باور کرد :(


    ياد اين شعر افتادم

    کبوتر اشتباه کرده است.
    چه اشتباهي.
    سوي شمال رفت، به جنوب رسيد.
    فکر کرد گندم، آب است.
    چه اشتباهي.
    فکر کرد دريا، آسمان است
    و شب، بامداد.
    چه اشتباهي.

    ستاره ها، قطره هاي شبنم،
    و گرما، برف
    چه اشتباهي.

    که دامن ات، پيراهنش بود،

    و دل ات، لانه اش.
    چه اشتباهي.

    پاسخ

    خيلي سخت شد! درکش نمي کنم! يعني ارتباطش را درک نمي کنم!
    سلام عزيزم
    چه مدير سنگدل وبي رحمي .بر فرض که سني بودي .چرابايد اينجوري رفتار ميکرد اصلا تو دوران ما اکثر مدير و معلم ها همينجوري بودن .تک وتوک بودن مدير و معلم هايي که سالم باشن از لحاظ رواني .اخه يه بچه 8-9ساله چه ميفهمه از شيعه و سني
    همون بهتر که اخراجش کردن...

    پاسخ

    وقتي قصد آزار داشته باشي بهانه براي آزار زياد پيدا مي کني :) اين مدير يا ناظم، (سمتش درست خاطرم نيست) قصدش آزار بود ... بلي، همان به که رفت ... اخراج شد...
    سلام من نمي دونستم بعضي قسمت ها ارشيو ميشه ميشه اونآرشيوي هايي که نبودمو آدرسشو بهم بديد؟
    پاسخ

    سلام خواهر، توي همين لينک هاي کنار وبلاگ هستند :)

    سلام

    ذهن نرم افزاريت از همون کوچيکي فعال بوده ها!روشي که براي حفظ لغات استفاده کردي ربام جالب بود ...الهي نازي!

    راستي سوال برام ايجاد شد مگه مذهب هرکسيو توي شناسنامه اش نمي نويسن؟ اونم طبق مذهب پدر بچه؟خب مثل اينکه شد دو سوال!

    پس اونوقت چرا ناظم و مدير به مذهبت شک داشتن مگه اونا شناسنامه از شما نگرفته بودن موقع ثبت نام؟

    پاسخ

    سلام خواهر مي نوش، خوبي دوست جان؟ آؤه مي بيني خواهر؟ برنامه نويسي هايي که از پايه غلط اند! :دي تا اينجا شما تنها کسي بوديد که به اين قسمت از اين پست اشاره کرد :) خواهر ميشه شما يه عکس از اون قسمت شناسنامه ات که توش مذهب را نوشته برا ما اينجا بزاري؟ مگر مذهب هم ارثي ست که در شناسنامه درج شود؟ فرض که چنين باشد، در اين حالت که تو شناسنامه ي من بايد نوشته شده باشه: اهل تسنن! درست نمي دونم که به چي شک داشتند، احتمالا مامان براشون درد و دل کرده بوده قبلاً و تو حرف هاش اشاره کرده بوه که پدر سني ست... شايد! نمي دونم
    + فاخته 

    سلام

    من خاطرات شما رو مي خونم و دوست دارم

    و احساسات ضد و نقيضي موقع خوندنشون بهم دست ميده اما يک خاهش دارم و اون اينکه... اگر ميشه به خاطر حفظ مصلحت کلي جامعه و حتي نظام از پرداخت مستقيم به موضوع سني بودن پدرتون اجتناب کنيد

    ميدونم شما سياسي نيستيد و ابدا جنبه سياسي و فرقه اي موضوع رو مد نظر ندارد اما الان اوضاع حساسي حاکمه و شبهه دامن زدن به تفرقه افکني پيش مياد و کينه هايي در دل سايرين هم به وجود مياد

    هرچند اذعنتون در پاسخ کامنتها هم به خوب و بد داشتن در هر دو مذهب رو هم ديدم

    با اينهمه خاهش ميکنم

    پاسخ

    سلام، شما لطف داري، خواننده ي خاموش، چه خوب شد که روشن شديد :) چرا احساس ضد و نقيض؟ ميشه نمونه بياريد که مثلا کجا چه احساسي؟ توهين و تحقير و دروغ و حرف هاي غير منصفانه تفرقه افکني نداره؟ بيان حقايق تفرقه افکني داره؟ خواهر من آنچه تفرقه ايجاد ميکنه و براي وحدت مسلمين خطرناک هست عدم عدالت و انصاف هست نه بيان حقايقي که پيش تر ها رخ داده. به خوبي به ياد دارم که در همين پيام رسان پارسي بلاگ کاربري که اگر نام اش را بگويم قطعاً او را مي شناسيد، چطور عزم جزم کرده بود براي تخريب و چطور حمايت شد، او واقعاً با هدف تخريب فعاليت مي کرد و صد البته غيرمنصفانه، آنجا هيچ کس به او نگفت که رويه اي که پيش گرفته نه تنها مصلحت نيست بلکه کاملاً اشتباه است... هر چند هدفم از نوشتن خاطرات صرفاً نوشتن هست براي خودم، اما اگر خواندن خاطرات من موجب شود فقط يک نفر ديدگاه متعادل و منصفانه اي پيدا بکنه باز هم خوبه... من همچنان نوشتن خاطرات خودم را ادامه مي دم... با بيان صرفاً حقايق، و در تمام نوشته هاي خودم سعي ام بر اين هست که حب و بغض شخصيم نسبت به افراد را در نوشت ها انعکاس ندم و به عدالت بنويسم...

    سلام ....

    عزيزم اون ناظمه مشکل دار بوده ها ! خاک وچوکش ...

    من کلاس اول بودم که يه آقاهه اومد خونه ي مامانبزرگم و بعدها فهميدم قراره شوهر ننه ام بشه : )

    خداروشکر الانم با هم خ خوفيم : )

    درکت ميکنم آبجي .همه ي غم ها و دردها و مشکلاتي رو که داشتي و داري و حتي خواهي داشت ...: )

    عاقبت بخير شي ايشالله


    پاسخ

    به به حاج خانم عمامه به سر :) خوبي شما؟ از اين طرفا؟ بله او مشکل داشت! بعدها اخراجش کردند! ممنون که درک مي کنيد و همراهي... سلامت باشيد، متقابلا عاقبت بخيري را براتون آرزو دارم
    اين پست رو نمي دونم چي بگم واقعا نمي دونم فک ميکنم شما همه حرفها روزدي و ديگه حرفي نمي مون
    پاسخ

    چرا نمي دوني چي بگي؟ جالبه تو اين پست هيچ کس هيچي نگفت :) مگه من چي گفتم؟ / اومدم وبت برات نوشتم خوش اومدي و اومدم وبلاگ را ببندم برم سر درس که ديدم داري پست هام را مي خوني و نظر مي گذاري :) جالب بود برام... قبلاً اين حالت که همزمان تو وب همديگه باشيم با کزت بانو پيش اومده بود
    سلام
    خاطرات رو خوندم
    توصيف دقيق و زيبايي از ما وقع بود
    تلخ بود و شيرين :)
    پاسخ

    سلام. زحمتتون شد :دي ممنون ... چه کنيم ديگه، شما شيريني ها را به خاطر بسپاريد
    + کزت بانو 
    من که اصلا تا ديپلم چيزي از سني ها نميدونستم ! برام همين که مسلمون بود طرف کافي بودچقدر بهتون سخت گذشته ! اصا يعني چي اين جدا کردنها !؟
    پاسخ

    من تا وقتي خود يک آدم سني را از نزديک نديدم چيزي از سني نمي دونستم! با اين وجود که مثلا مامان دو تا از تفاوت هاي ظاهري را بهم گفته بود!
    + صنم 
    اگه يکي از دلايل طلاق مادر و پدرت سني بودن بابات بود چرا با هم ازدواج کردن مگه بابات نمي دونست که مامانت مذهبيه و شيعه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    پاسخ

    بابام مي دونست، مامانم نمي دونست :) اين مورد از اون دست مواردي بوده که بابا ابتدا باهاش مشکلي نداشته ولي بعد از پيش اومدن بقيه مسائل اين يکي هم مزيد بر علت شده. در واقع اينجا و به اين دليل مادر بيشتر اذيت شده تا بابا
       1   2      >