• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : نزن، ديگه گريه نمي کنم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 40 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    خوب طبيعي است مادر شما با اون سختي ها حالت عادي نداشته عصبي بوده رفتن داداش و ياداوري زندگي از هم پاشيده و ويلون و سيلون تو اصفهان بودن به اندازه کافي اون را عصبي کرده بوده حتما فکر کرده اين دختر هم که دلش ميخواد بره پيش داداشش يا صداي گريه شما رو اعصابش بوده از کوره در رفته پيش مياد به هر حال مادره سعي کن فراموش کني من از دو سالگي يتيم شدم خيلي دوست داشتم بودند و کتکم ميزدند خيلي حسرت جمع پدر و مادراي اين ان را خوردم و گريه کردم در کودکي
    پاسخ

    بله، درک ميکنم و طبيعي ست... فراموش که نمي شند، چرا آدم دروغ بگه، ولي به عنوان اينکه مادر اينجا مقصر هست و به من ظلمي نابخشودني روا کرده بهش نگاه نمي کنم، مادر را خيلي بيشتراز خودم درک مي کنم و ازش به هيچ عنوان ناراحت نيستم... روحشون شاد، منم همين طور! نمي دونم اون نوع نگاهي که من به بقيه داشتم اسمش حسرت بود يا چيز ديگه اي... ولي هميشه دوست داشتم پدر داشته باشم،^ نه تنها در کودکي، بلکه حتي اکنون ...