وبلاگ :
دختـري دَر راه آفتـاب
يادداشت :
نزن، ديگه گريه نمي کنم
نظرات :
0
خصوصي ،
40
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
نجفي
خيلي سخت بوده شرايط براي مادرتون...
از يك طرف فشار زندگي و بدوش كشيدن مسئوليت بچه ها، از يك طرف احساس ضرر كردن در زندگي قبلي، از يك طرف از دست دادن پدر و براد، از يك طرف نداشتن سرپناه، از يك طرف نداشتن حمايت خانواده پدري بعد از طلاق...
گريه بچه ها، از نظر ما بزرگترها يك گريه الكي و بي دليل مياد و فقط بلديم بزنيمشون، چون كسي حامي بچه ها نيست....
البته بچه هم تا كتك نخوره قدر دوست داشتن ها رو نميدونه....
به هر حال همشون براي رشد لازمه.
دلم به حالتون سوخت كه داشتيد براي خودتون در تنهايي و خلوت گريه ميكرديد بدون اينكه به ديگران كاري داشته باشيد، و حالا ديگران تحمل اين گريه رو ندارن
پاسخ
سلام، شرايط براي مادرم خيلي خيلي سخت تر از ايني که ما فکر مي کنيم بوده، اوهوم خيلي وقتها گريه ي بچه ها از نظر بزرگتر ها الکي مياد! يعني منظورتون اينه که قدر عافيت کسي داند که به مصيبت گرفتار شود؟ برا بچه ها صادق نيست... در مورد بچه ها محبت معجزه مي کنه ... خودمم دلم براي خودم خيلي سوخت، آخرين جمله اتون خيلي دلچسب بود، به نظرم خيلي خوب درک کرديد، و يا شايد خيلي خوب همراهي کرديد... خيلي بده که اطرافيان کسي که داره گريه مي کنه، اين گريه را نتونند تحمل کنند و نگذارند اون آدم تخليه روحي و رواني بشه. چيزي که براي من چند بار اتفاق افتاده :(