وبلاگ :
دختـري دَر راه آفتـاب
يادداشت :
دايي شهيد ميشه، من بلوچ!
نظرات :
0
خصوصي ،
41
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مرتضي
روح داييتون شاد کاش طريق اشنايي پدر و مادرتون را هم مينوشتيد اصفهان کجا سيستان کجا
پاسخ
متشکرم، روح همه ي خفتگان خاک شاد، توي يکي از همون پست هاي ابتدايي، در پي نوشت گفتم که بعد از خشکسالي که در شهر پدر اينا اتفاق مي يوفته و باغات و زمين هاشون خشک ميشند و دام هاشون تلف ميشند پدرم و برادرش هر کدوم راهي دياري ميشند براي کار و پدر من هم به اصفهان مياد و توي ذوب آهن مشغول به کار ميشه، با همين اندازه اي که گفتم ميشه حدس زد که پدر و مادرم چطور با هم آشنا شدند، هر چند آشنايي اونها و سرانجام ازدواجشون خودش يه شاهنامه ي هفتاد من هست ...