• وبلاگ : دختـري دَر راه آفتـاب
  • يادداشت : دوباره ف الف از ما بهترون مي شود
  • نظرات : 0 خصوصي ، 26 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    سلام خانم گل
    حال وهوايي رو که تعريف ميکني کاملا درک ميکنم
    فضا وحس اون زمان رو خيلي قشنگ توصيف کردي .بردم به روزهاي شيرين ودور کودکي:)
    پاسخ

    سلام خواهر، خوبين؟ چند وقتي نبوديد؟ خدا را شکر که شيريني هاي زندگي يادتون اومد :)
    يا رب
    سلام
    چون وضعش خوب بوده:دي (مزاح)
    پاسخ

    عليکم سلام :)
    يا رب
    سلام
    عههه منم از اين جامدادي ها رنگ آبي داشتم الان دارمش هنوز:)
    دقيقا اين فورم ها گرون بود ما که پولشو نداشتيم برامون بخرند ولي مادرم خياط بود اون زمان و براي ما خيلي لباس هاي خوشکل مي دوخت. شلوار پاکتي با يک پاپيون روي جيب...
    خوشبحال داييتون
    پاسخ

    سلام :) جيب هاي من پاپيون نداشت. چرا خوش به حال دايي؟

    آخي منم از اون جامدادي مداديهاي اتفاقاً آبي رنگشو داشتم که توش پر بود از مداد رنگي و تو دهنه مداده يه پاک کن اضافه بود که سياه پاک مي کرد.

    مانتو شلوار من سرمه اي بود با يه مقنعه پاپيوني که مامان واسم دوخته بود و يک جفت کفش سرمه اي عروسکي و جورابهاي سفيد و يه کيف آبي که درش کليپسي بسته مي شد و روش نقش يه دختري بود که تو چمن زار سگشو با خودش مي کشوند.

    يکي از دوستام که روز اول باهاش دوست شدم عين کيف منو منتها طوسي رنگشو داشت.

    خدايا بابت روزهاي اين چنين رنگي از تو سپاسگذارم

    پاسخ

    آره، درسته، سياه پاک ميکرد ... تيپت قشنگ بوده خواهر سيمرغ؛ اصلا تو از همون روزها خوشتيپ بودي... من هم سپاسگذارم خدايا :)
    چقدر قشنگ همه چي يادته
    عجب دايي داشتي حالا ازاين اخلاقاش خوشت ميومد يا اذيت ميشدي
    پاسخ

    اوهوم، يادم اند... تو پست بعدي ميگم
    سلام آخه من بميرم شما طبعتون سرد بوده ويا اضطراب داشتي اما چون هميشگي بوده به نظرم شما طبعتون سرد بوده با يکسري درمان گياهي ساده قابل درمان بوده البته اگر توجه ميشد از طرف يک فرد آگاه از طب سنتي
    پاسخ

    :((
    سلام... يني اومدم وبت :دي
    پاسخ

    سلام. منت گذاشتي خواهر :)
    بازم سلام بابا همينجور باکلاس خيابون فردوسي که توپه
    من چرا فک کردم بچه تهروني بوديتوهم زدم آيا؟
    درسته افتخا همونجاست بابا ايول پس کارت درسته همون اول زدي تو کارلهجه
    پاسخ

    :)
    سلام و عرض ادب
    در اين ايام بنده رو از دعاي خيرتون بي بهره نذاريد.
    شهادت مولا علي عليه السلام رو هم تسليت عرض مي کنم.
    انسان از وقتي به دنيا مي آد تا وقتي که چشم از گيتي مي بنده همواره بايد در حال تلاش باشه . هيچ ربطي هم به اين نداره که کوچيکه يا سن بالايي داره . او همواره در حال آزمون و خطاست .
    فکر کنم اگه همينطوري گل و بلبل هاي زندگيتون رو بنويسين يواش يواش بهتون غبطه هم بخوريم که چه کودکانه هاي زيبايي در کودکيتون رقم خورده . يادم باشه ازتون يه تست پيرلي بگيرم ببينم چقدر از کودکيتون اون رنگي هست که بهش ميدين.
    دعا فراموش نشه.
    علي علي
    پاسخ

    سلام، طاعات و عبادات قبول، تسليت متقابل بنده را نيز پذيرا باشيد. بله، همواره در حال تلاش، همواره در حال آزمون و خطا... نه ايشالا هيچ کس به روزهاي من غبطه نخوره، اگر چه ناشکر نيستم و نمي خوام منکر روزهاي خوبم باشم. از وقتي نظرتون رو خوندم شديداً کنجکاو شدم که اين تست رو بدم و ببينم نتيجه اش چيه :) چطوري ميشه تست داد؟ حاجت روا باشيد برادر، محتاجم به دعا ... در پناه حق
    + حانم اسفند 
    نه والا دقت نکردم
    فکر کنم من مشهدي باشم اما خيلي دلم ميخواست بيام شهر شما
    فقط وقتي بچه بودم اونجا يه سفر رفتم!

    پاسخ

    :) ايشالا يه بار ديگه بياين و بهتون خوش بگذره
    سلام چه جالب برديم اون سالها اخي يادمه عجب روزگاري بود اسم ودرسه ملک رو شنديم دقيقا کدوم خيابونه؟
    اون پاساژ بزرگ که رفتين احتمالا افتخار بوده با توصيفاتي که ميکنيد
    بذار يکم رگ اصفهانيم بزنه بالا يعني چي ؟مگه کيفا ما چش بود هان؟؟؟خيليم از کيف شما بچه تهروني ها خوشگل تر بودهايشش بچه تهروني آخي ياد دعاواهي اون دوران هم بخير
    بابا باکلاس چهارباغ خواجو يه خيابون قديمي
    ببين اصفهان چقدر خوب بوده کلي واسه خودت کيف ميکردي
    آخي الهي واسه اون اتفاق بد که ناخواسته مي افتادهميشه معلما با اين دستشويي رفتن مشکل داشتن راستي با لهجه اصفاني ها چه جوري کنار اومدي ببچه تهروني؟

    پاسخ

    تهروني! تو پست بعدي ميگم که کجاييم! پاساژه تو خ فردوسي بود نمي دونم اسمش چي بود. افتخار چهارباغ عباسي نيست؟ مدرسه ملک تو خ فردوسي بود. کيف هاتون خوشگل نبود، يه چِفت داشت که خيلي سفت بود من هيچ وقت نمي تونستم بازش کنم، کيف خودم صورتي بود ;) بعله با کلاس! اوهوم من تو کل دبستان با اين مسئله مشکل داشتم، از ابتدايي که حرف زدم، اصفهاني حرف زدم :) با لهجه اشون مشکل نداشتم :)
    سلام.با ارزوي قبولي طاعات .التماس دعا


    شاعر : وحيد قاسمي

    رادمردي مهربان با دست هاي پينه دار
    در ميان کوچه هاي شهر غربت رهسپار

    کيسه هاي نان و خرما روي دوش خسته اش
    کيست اين مرد غريبه ، با لباسي وصله دار؟

    کهکشان ها شاهد غم هاي بي اندازه اش
    ماه مي گريد برايش چون دل ابر بهار

    نيمه شب ها لابه لاي نخل ها گم مي‌شود
    چاه مي داند دليل گريه هاي ذوالفقار

    در کنار چاه هرشب ايستاده جبرئيل
    تا تکاند از سر دوش علي گرد و غبار

    چند سالي هست بعد ماجراي فاطمه
    لرزشي افتاده بر آن شانه هاي استوار

    قامت سرو بلندش در هلال افتاده است
    زير بار رنج هاي تلخ و سخت روزگار

    جاي رد ريسمان هاي زمخت فتنه ها
    سال ها مانده است بر دست کريمش يادگار
    عيبي نداره ف الف جونم
    خر ما از کرگي دم نداشت
    پاسخ

    قالب وبتون رو عوض کنيد، يا اينکه کدهاي اضافي که گذاشتيد رو برداريد شايد درست بشه :)
    مرسي که خبر دادي خواهري
    نميدونم چرا نميشه برام کامنت بزاري.
    فقط برا من اينجوريه يا براي تمام دوستان بلاگفايي نميشه کامنت گذاشت؟
    به هر حال محبت داري خانومي و همينکه سر ميزني خودش دنيايي ارزش داره
    پاسخ

    خواهش مي کنم، نه ظاهرا برا يه عده اي از دوستان اينطوريه، مثلاً خاطرات يک مستخدم هم بلاگفايي ست، ولي مي تونم براش کامنت بزارم. خواهش ميکنم، وظيفه اس
    کامنت گذاشتم اما نميدونم تاييد شد يا نه
    خيلي خوبه که همه چيز با جزئيات يادتونه غير از اسم معلمتون.
    با اين اوصافي که نوشتيد زندگي کردن با دايي هم همچين راحت نبوده
    بر ما گذشت نيک و بد اما تو روزگار
    فکري به حال خويش کن اين روز گار نيست

    ميخونمت
    موفق باشي
    پاسخ

    بله رسيد :) ممنون خواهري
       1   2      >